جهان کمیک بوکی شامل دو گروه است؛ قهرمان و ویلن. با کافه کمیک همراه باشید تا به شرورهایی که فرجام آنها نیک شد بپردازیم .

ویلن های مارول
زمانی میرسد که نه تنها در رمانها و داستانهای جدی، بلکه حتی در کمیکها و کتابهای مصور نیز موضوع «رستگاری» به میان میآید و حتی شرورترین شرورها نیز خواستار «منِ» بهتری است. خواستار یک شخصیت و یک هویت بهتر و محبوبتر. افرادی که حاضر میشوند دست به اقداماتی بزنند، تا گناهانِ گذشته خویش را جبران کنند. همانطور که از اسم مقاله «شرورهایی که فرجام آنها نیک شد | ویلن هایی که در نهایت تبدیل به قهرمان شدند» متوجه شدید، قصد دارم تا به ۱۰ تن از شخصیتهای مارول بپردازم که در ابتدای مسیر، در تاریکی حرکت میکردند، اما نهایتاً تصمیم به رستگاری گرفتند.
سانگ بِرد (Songbird)

دختری جوان، با صدایی که قادر است زندگی دشمنانش را به جهنم تبدیل کند
در اواخر دهه ۹۰، در سری کمیک Onslaught mega-crossover، بسیاری از قهرمانان مارول ناپدید شدند. در این زمان که تعداد قابل توجهی از ابرقهرمانان جهت حفاظت از جهان وجود ندارند، گروهی از افراد به نام ثاندر بولتس (Thunderbolts) به میان آمدند؛ گروهی از افراد با تواناییهای فرابشری. این افراد به ظاهر قهرمان، در واقع ویلنهایی بودند که در ظاهر به قهرمان تبدیل شده بودند، تا طعم شهرت و محبوبیت قهرمان بودن را، مزه مزه کنند، اما سرنوشت طوری دیگر با آنها رفتار کرد و لذت قهرمان بودن را به آنها چشاند و نتیجتاً آنها را از ویلن به ابرقهرمان تبدیل کرد.
یکی از شخصیتهایی که بواسطهي تیم ثاندر بولتس معرفی شد که در ابتدا ویلن و درنهایت یکی از محبوبترین ابرقهرمانهای مونث بود، کاراکتر ملیسا گولد (Melissa Gold) یا همان سانگ برد نام داشت. همانطور که احتمالاً از نامش حدس زدید، قدرت ملیسا در صدای اوست. صدایی که قادر به شکستن دیوار صوتی است.
روگ (Rogue)

دختری سرکش، همانند نامش، روگ
روگ، بعنوان یکی از اصلیترین شخصیتهای گروه مردان ایکس (X Men) شناخته میشود، اما خیلیها به یاد ندارند که این شخصیت حیاتیِ مردان ایکس، در ابتدا یکی از ویلنهایی بود که در برابر انتقام جویان (Avengers) ظاهر شد. روگ در ابتدای مسیر زندگیاش بعنوان یک ویلن، با افرادی همچون میستیک (Mystique) و انجمن جهش یافتههای اهریمنی (Brotherhood of Evil Mutants) ، در برابر تعداد کثیری از ابرقهرمانان مارولی ایستاد و به مبارزه پرداخت. یکی از پر سرو صداترین درگیریهای روگ، روبه رویی او با میس مارول (MS. Marvel) بوده است. روگ در این مبارزه، توانایی پرواز کردن، قدت فرابشری و آسیب ناپذیری میس مارول را برای مدت نسبتاً کوتاهی جذب و علیه خودش استفاده میکند.
بعد از این داستان بود که روگ از انجمن اهریمنی که عضو آن بود جدا میشود، و به عضویت مردان ایکس در میآید.
اسکارلت ویچ و کوییک سیلور ( Scarlet Witch & Quick Silver)

فرزندانی ناخلف، برای پدرشان، مگنیتو
این دو قلوهای جهش یافته، فعالیت خودشان را در انجمن پدرشان آغاز کردند، یعنی همان انجمن جهش یافتههای اهریمنی. البته باید این نکته را ذکر کنم که آنها فقط بدلیل دِینی که به پدرشان برای نجات جانشان از آتش سوزی داشته اند، در آن گروه شیطانی به رهبری مگنیتو(Magneto) فعالیت میکردند و در حقیقت نسبت به بودن در آنجا هیچ تمایلی نداشتند؛ اما سرنوشت به نفع آنها شد. طی اتفاقی مگنیتو توسط موجودات فضایی دزدیده میشود و چونکه این خواهر و برادر، تلاش خودشان را برای نجات او کردند و موفق نشدند، احساس کردند که دیگر دینی به او ندارند و اینطور شد که گروه را ترک کردند و بعد از مدتی به عضویت انتقام جویان درآمدند.
هاوکای (Hawkeye)

تیراندازی با چشمان عقاب
احتمالاً برایتان جالب است که بدانید، هاوکای یا کلینت بارتونی که شما بعنوان یکی از اعضای اصلی انتقام جویان میشناسید، در ابتدا در کنار بیوه سیاه (Black Widow) یکی از ویلنهای شخص تونی استارک یا همان مرد آهنی محبوب بوده است. کلینت پس از چندین رویارویی با تونی، تصمیم نهاییِ خویش را میگیرد؛ از تونی درخواست میکند تا به عضویت انتقام جویان در بیاید که بعد از مدتی، با تصمیم عضویت او و بیوه سیاه موافقت میشود. یکی از نکات بامزه دربارهی کلینت، بی موقع صحبت کردن اوست که نه تنها در جمع قهرمانان، بلکه زمانی که یک ویلن بود هم برایش مشکل ساز بود.
بیوه سیاه (Black Widow)

ناتاشا رومنآف، یک جاسوس آموزش دیده و خطرناک روسی
دهه ۶۰، دهه ایی متفاوت بود. جنگ سرد در میان ایالات متحده آمریکا و شوروی منجر به بازگشت خیلی از اتفاقات شد؛ یکی از آن اتفاقات بازگشت جاسوسهای خطرناک روسی بود. بیوه سیاه نه تنها برای جنگ سرد طراحی شد بلکه بعدها تبدیل به یکی از مهمترین عناصر فیلمهای جاسوسی شد. ناتاشا یک جاسوس آموزش دیده بود که برای حذف یکی از بزرگترین مخترعین و صاحبان شرکتهای اسلحه سازی به آمریکا قدم گذاشته بود. ناتاشا بعد از شکستهایش در ماموریت و پایان یافتن جنگ سرد توسط شوروی ترد شد و دیگر امکان بازگشت به کشورش را نداشت؛ به همین دلیل با موافقت اعضای انتفام جویان و آقای استارک به گروه آنها ملحق شد تا از تواناییهایش جهت حفاظت از زمین استفاده کند.
مگنیتو (Magneto)

مگنیتو
مگنیتو نه تنها یکی از بزرگترین و برترین شخصیتهای جهان کمیک بوکی و قدیمیترین دوست پروفسور ایکس است، بلکه هویت او مانند یک شمشیر دو لبه است؛ یکی میبرد و دیگری نجات میدهد. در اینکه مگنیتو مهمترین دشمن گروه مردان ایکس است شکی نیست اما، داستانهای زیادی وجود دارد که بعنوان یک قهرنان حضور پیدا می کند تا تهدیدی را رفع کند. مگنیتو یا مکس آیزنتارت یک آلمانی بازمانده از هولوکاست جهش یافتهها است. مکس بعد از اینکه شاهد مرگ تعداد زیادی از هم نوعان خود بود، تصمیم گرفت تا مانع عذاب کشیدن جهش یافتهها شود، به همین دلیل مسیری حفاظت و متحد کردن آنها را در پیش گرفت. این هدف او میتواند توجیهی باشد برای اعمالش که گاهی اهریمنی و گاهی قهرمانانه است.
دکتر اخطاپوس (Doc Ock)

در ابتدا یک استاد، در میانه یک دشمن و در نهایت یک قهرمان و همکار
نمیشود صحبت از مارول و ویلنهای آن به میان بیاید و اذهان به سمت دکتر آتو آکتویس نرود. شخصیتی که برای پیتر پارکر همچون یک پدر بود، البته در ابتدا. بعد از چند دهه که از خلق شخصیتهای منفیِ تک بعدی میگذشت، نویسندگان کمیک عزم خود را جزم کردند و شروع کردند به خلق ویلنهایی با جزییات دقیقتر و بیشتر؛ اما دکتر اخطاپوس سر جایش ماند و مانند گذشته عمل کرد تا اینکه طی یک اتفاق سوپرایز کننده، اخطاپوس با تبدیل شدن به اسپایدرمن برتر (Superior Spider-Man) باعث تعجب هواداران شد و بعدها به یکی از محبوبترین ابر قهرمانان مارول تبدیل شد؛ ضمناً شما میتوانید با کلیک بر روی اینجا، دربارهی اسپایدرمن برتر دقیقتر و کاملتر در همین سایت کافه کمیک بخوانید.
اما فراست (Emma Frost)
اما فراست یکی دیگر از آن ویلنهایی است که در ابتدای کار یک ویلن بود، که گاهی اوقات اعمال خیرخواهانهاش را به شیوهای نه چندان جالب انجام میداد و نهایتاً به عضویت مردان ایکس درآمد. فراست برخلاف بقیه کاراکترهایی که تا الان دربارهشان صحبت کردیم، از محبوبیت چندانی در کمیکها و بین طرفدارها برخوردار نیست. اگر بخواهم به تواناییهای او اشاره کنم میتوانم از توانایی تلپاتیک ذهنی، خواندن ذهن افراد، پاک کردن حافظه و توانایی تغییر پوست خود به الماس نام ببرم.
ددپول (Deadpool)

وید ویلسون،ضد قهرمانی(Anti-Hero) که تکلیفش حتی با خودش هم مشخص نیست!
وید ویلسون (Wade Wilson) یا همان ددپول، ضدقهرمانِ دیوانهِ دوست داشتنی ما، از ابتدای مسیر یک ضدقهرمان و گاهی هم قهرمان نبود. ویلسون در ابتدای زندگیاش بعنوان یک مزدور تمام وقت با قابلیت خود شفابخشی (Self Healing) کار میکرد. یک مزدور با دهانی که بیموقع باز میشود و رکیکترین شوخیها و طعنهها از آن خارج میشود. اولین حضور ددپول در شماره یک کمیک New Mutants در نقش یک قاتل بود.
بعد از چند سال که از حضور ددپول در مدیومهای مختلف میگذرد، او تبدیل به یکی از ستایش شدهترین شخصیتهای مارول شده است که طی چندسال اخیر، به لطف رایان رینولدز، محبوبیت بیشتری را بدست آورده است.
ونوم (Venom)

ونوم
یک تارزن مشکی و مرگبار، که در طول زمان تبدیل شد به دشمن شماره یک اسپایدرمن. ونوم و افکارش ریشه در شکستهای پی در پی میزبانِ آن یعنی ادی براک (Eddie Brock) دارد. ونوم را نیز مانند ددپول دیگر نمیشود جزو ویلنها در نظر گرفت، باید از او بعنوان یک ضد قهرمان یاد کرد. ضد قهرمانی که در مواقع نیاز در کنار اسپایدرمن و حتی انتقام جویان قرار میگیرد، تا از کره زمین در برابر تهدیدی به غایت بزرگتر محافظت کند.
امیدوارم از مطلب «شرورهایی که فرجام آنها نیک شد | ویلن هایی که در نهایت تبدیل به قهرمان شدند» لذت کافی را برده باشید. شما میتوانید برای دسترسی به آخرین اخبار و مقالات مربوط با کمیک، از سایت استفاده کنید، همچنین محتوای سایت شامل جدیدترین تریلرها، معرفی کمیک ها و حتی پادکست نیز میشود.
منبع: CBR
… نمی دونستم
بعضی هاش معلوم بو که:joy: