فیلمهای ابرقهرمانی در طول سالها پیشرفت زیادی کردهاند. پیشرفتهای تکنولوژیکی به فیلمها اجازه داده تا ابرقهرمانان را به صفحههای نمایش بزرگتری بیاورند. با این حال، فناوری CGI باید راه طولانیتری را طی میکرد تا این اتفاق بیفتد. با کافه کمیک همراه باشید تا به ده مورد از بدترین جلوههای ویژه در فیلمهای دی سی بپردازیم.
از زمان اولین موفقیت بزرگ و مشترک مارول با انتقامجویان، بقیه هالیوود سعی کردهاند تا از این قافله عقب نمانند. در حالی که اکثر آنها شکست خوردهاند، دی سی به سختی و با گذاشتن این قدم بسیار بزرگ جان سالم بدر برده است.
مانند سریهای دیگر فیلمهای اکشن و گیشهای، به ویژه آنهایی که در ژانر کتابهای کمیک هستند، جلوههای ویژه در هشت سال گذشته نقش مهمی در آثار دی سی ایفا کرده است. خواه شهرهایی باشد که باید نابود شوند، کاخهای زیر آب، یا افرادی بزرگتر از شرورهای زندگی، دی سی همیشه به شدت به جلوههای ویژه متکی بوده است.
نمونههای جذاب زیادی از CGI وجود دارد، اما با نمونهای مثل دنیای سینمایی دی سی، میتوان گفت که بیشتر از آنکه این فیلمها شهرت برجستهای به دست آورده باشند، مورد نقد قرار گرفتهاند. اساساً وقتی هر جنبهای از فیلمهای دی سی پایینتر از سطح استاندارد باشد، بیشتر از عملکرد خوب فیلم، دربارهاش صحبت میشود.
این برای جلوههای ویژه به اندازه هر چیز دیگری صدق میکند و متأسفانه برای سری فیلمهای دی سی، خیلی بیش از تاثیرات آن، بحث برانگیز بودنشان مورد نقد قرار گرفته است. یکی از مهمترین چیزهایی که این فیلمها باید بر آن تمرکز کنند این است که برای چند ساعت هم که شده تماشاگران بی اعتقادیهایشان را کنار بگذارند اما بجای اینکار، وقتی CGI ضعیف توجهشان را جلب میکند حفظ این موضوع بسیار سخت است.
شماره ۱۰: مارشن منهانتر – لیگ عدالت زک اسنایدر
وقتی ساخت اسنایدر کات (Snyder Cut) برای اکران در HBO آغاز شد، به کارگردان برای فیلمبرداری مجدد و ایجاد تغییراتی که از اکران تئاتری میخواست بودجه نسبتاً کمی داده شد. البته تفاوتهای زیادی بین دو نسخهی فیلم وجود داشت که یکی از آنها گنجاندن مارشن منهانتر (Martian Manhunter) است.
هری لنیکس (Harry Lennix) در طول فرانچایز، در نقش ژنرال کالوین سوانویک (Calvin Swanwick) نقش این بیگانه مریخی را بازی میکرد، اما این اولینباری بود که او در فرم طبیعیاش ظاهر میشد. هرچند به دلیل شرایط غیرعادی، فناوری CGI موجود به خوبی همیشه نبود.
بخاطر پاندمی جهانی، زمانی که دیگر روشهای استاندارد امکانپذیر نبود، تیم جلوههای ویژهی لیگ عدالت زک اسنایدر مجبور شد روشهای جدیدی برای اجرای موشن کپچر پیدا کنند. البته این موضوع خارج از کنترل آنها بود، اما باعث شد نسخهی ضعیفتری از کاراکتر، روی پردهی سینما ظاهر شود.
منصفانه است که بگوییم تیم در این شرایط تقریبا خوب عمل کرد اما صرفاً از نظر نگاه کردن آنچه روی صفحه تولید شده است، با همان استانداردی که معمولاً از یک فیلم پرفروش هالیوودی انتظار میرود، نبود.
شماره ۹: شزم – هفت گناه کبیره
با شزم یک تغییر محسوس و صریحی در محتوای دی سی رخ داد. این فیلم به خاطر طنز و سبک تقریباً مارول گونهاش مورد تحسین قرار گرفت، اما در حالی که این فیلم اثر جدید و خوبی در فرانچایز مشکلدار فیلمهای دی سی بود، مطمئناً مانند هر فیلم قبل از آن معایبی هم داشت.
یکی از جنبههایی که طرفداران قبل از اکران فیلم روی خوب بودن آن حساب میکردند، شخصیت شرور مارک استرانگ (Mark Strong) بود، اما حتی با وجود چنین بازیگر با استعداد و کارکشتهای، دکتر سیوانا (Dr. Sivana) به جایی نرسید. هفت گناه کبیره، به ویژه از منظر زیباییشناسی، هیچ کمکی نکرد.
شرور، قدرت احضار موجودات غیرمادی را داشت و در حالی که ذاتاً هیچ چیز بدی در مورد این گناهان وجود نداشت، آنها میتوانستند خیلی بیشتر از این حرفها باشند. این فرصت خوبی برای رونمایی از چیز متفاوت و منحصر به فردی بود اما در عوض همه آنها اساساً فقط هیولاهای عوام پسندی بودند که با هم ترکیب شدند و تشخیص یکی از دیگری غیرممکن بود.
برادران وارنر میتوانستند با استفاده از عجایب جلوههای ویژه این موجودات را مانند کمیکها مطرح کنند اما در عوض به ندرت توجه کسی را جلب کردند. طراحی آنها شلخته، وارفته و به همان اندازه کسلکننده بود.
شماره ۸: آرِس – زن شگفت انگیز
هنگامی که فیلم زن شگفت انگیز در سال ۲۰۱۷ اکران شد، به درستی مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. تا به امروز این فیلم یکی از بهترین فیلمهای دی سی بود، اما مطمئناً بدون اشکال نبوده است.
زن شگفت انگیز یک فیلم معقول جنگی بود، تا این که به نبرد با آرِس رسید. دیوید تِولیس (David Thewlis) یک بازیگر عالی برای شخصیت شرور بود اما برای نبرد نهایی، برای آنکه او را تبدیل به دشمن ترسناکتری کنند بیش از حد از جلوههای ویژه استفاده کردند. هدف این استفاده بیش از حد ساختن چیزی که شایسته عنوان «خدای جنگ» و همتای دایانا باشد، بود. با این حال قبلاً قدرتهایی که این شخصیت داشت او را به یک حریف سرسخت تبدیل کرده بود، پس نیازی به این تحول نبود و هیچ ارمغانی هم به همراه نداشت.
نقشهای بازیگری تولیس در بیشتر قسمتها برای فیلم یک امتیاز بود اما دیدن چهرهاش در پشت کلاه یک خدای بیرحم کارساز نبود. او قبل از هر نوع دخالت CGI کاراکتر بسیار بهتری داشت.
شماره ۷: آکوامن در سیسیل – آکوامن
در حالی که بیشتر فیلمهای کمیک در فضا پایان مییابند، آکوامن داستاناش را به جای بالای زمین، به زیر سطح زمین برد. پادشاهی زیر آب آتلانتیس در بیشتر قسمتهای فیلم بسیار جذاب بود اما به طرز عجیبی در بالای آب، فیلم با جلوههای ویژهی بدی دست و پنچه نرم میکرد.
بخصوص صحنهای که در آن بلک مانتا (Black Manta) و سرسپردگانش، آرتور و میرا را در سیسیل تعقیب میکنند، فوق العاده نا امیدکننده بود. به طور واقع بینانه ما میتوانیم یک قصر زیر آب و یک اختاپوس را در حال طبل زدن ببینیم اما آیا دویدن مردم در پشت بامها طبیعی نیست؟
در حالی که آرتور در حال مبارزه با بلک مانتا بود، میرا با نوچههایش درگیر بود. هر دو مبارزه در کنار هم پیش رفتند و تقریباً با یک صحنه دویدن آزاد در پشت بامهای شهر و شکستن دیوارها به پایان رسید.
این صحنه میتوانست واقعاً چیز خاص و سرگرم کنندهای باشد اما CGI خرابش کرد. کل صحنه بیشتر شبیه به یک بازی ویدئویی بود، یک بازی ویدئویی نسبتا قدیمی، نه فیلمی با بودجهای که آکوامن داشت.
شماره ۶: مادر پولکا دات – جوخه انتحاری
در نسخهی جیمز گان از جوخه انتحاری (Suicide Squad)، درست مانند نسخه قبلی ساخته دیوید آیر، جلوههای ویژهی زیادی دیده میشد. در حالی که نانائوی (Nanaue) یک کوسه متحرک و سخنگو بود، مشکل CGI از سمت او نبود بلکه به طرز عجیبی از صحنهای بود که مادر پولکا دات (Polka-Dot) در آن ظاهر شد.
یک شوخی ادامهدار در فیلم وجود داشت که پولکا دات هر جا که میرفت مادرش را میدید. تمام تیم، در یک صحنه به مادر او تبدیل شدند. وقتی همه در صحنهای خاص مشغول رقصیدن بود توسط تعداد زیادی از مادر پولکا دات در صحنه ظاهر شدند.
وقتی زمان حمله به شرور اصلی فیلم یعنی استارو (Staro) فرا رسید، پولکا دات حتی آن لحظه هم استارو را به جای یک نسخه غول پیکر از مادر خود تصور کرد. اینجا جایی بود که جلوههای ویژه مشکلات خود را نشان دادند.
از میان همهی چیزهای عجیب و غریبی که در جوخه انتحاری رخ داد، ساختن یک زن به ارتفاع یک ساختمان کار نسبتاً سادهای به نظر میرسید، اما درست از آب پیش نرفت. همانطور که او زانوهایش را محکم گرفته بود، صفحه سبز رنگ پشت او بشدت واضح به نظر میرسید.
او زمانی که ظاهر همهی هم تیمیهای پولکا دات را بدست گرفت نیز مسخره به نظر میرسید. دیدن او در لباس شخصیتهای دیگر عجیب بود، اما زمانی که سعی کرد چهرهاش را روی نانائوی بگذارد از حالت سرگرمکننده به احمقانه تبدیل شد و همهی اینها به لطف CGI بود.
شماره ۵: استپن ولف جاس ویدون – لیگ عدالت
زمانی که جاس ویدون (Joss Whedon) سکان هدایت لیگ عدالت را به دست گرفت یکی از تغییرات بسیار زیادی که اتفاق افتاد، خلاص شدن از شر دارک ساید (Darkseid) بود. در عوض استپن ولف (Steppenwolf)، که در ابتدا قرار بود به عنوان یک دشمن فرعی در پشت برادرزادهاش بازی کند، شرور اصلی فیلم شد.
واضح است که این موضوع بیش از هر زمان دیگری او را مورد توجه قرار داد. اینکه او به طور خالص از CGI آنهم بدون هیچ زیرساختی از موشن کپچر ساخته شده بود، اصلا چیز خوبی نبود. بخش گرافیک نارساییهای زیادی در نمایش کامل کاراکتر داشت.
به دلیل آنکه طراحی مجدد استپن ولف از طریق تیم تولید انجام شد، فیلم در اکران سینمایی بسیار پایینتر از حد استاندارد بهنظر میرسید. او بیمزه، خشک و نسبتاً بیاحساس بود و باعث میشد طرفداران اصلا او را به عنوان یک تهدید جدی درنظر نگیرند.
اگرچه اسنایدر کات (Snyder Cut) هنوز ناقص بود اما استپن ولف را همان چیزی که قرار بود باشد نشان داد. او بسیار ترسناک بود و در واقع در طول فیلم توانست برخی از حالتها را در چهرهاش نشان بدهد. او ممکن است که بی نقص نبوده باشد، اما نگاه کردن به او به جای ورژن بیحال چهار سال قبل، حداقل کمی جالب بود.
شماره ۴: چیتا – زن شگفت انگیز ۱۹۸۴
در حالی که زن شگفت انگیز تقریباً در سطح جهانی مورد ستایش قرار گرفت، دنبالهی آن درست در انتهای دیگر این طیف قرار داشت. این فیلم یکی از بزرگترین سرخوردگیهای دی سی بود، اما حداقل وجه اشتراکی با نسخه قبلی خودش داشت. هر دو فیلم دارای شخصیتهای شرور قویای بودند که در پایان بخاطر استفادهی زیاد از CGI تقریبا اهمیت خودشان را از دست دادند.
این اتفاق با آرس در سال ۲۰۱۷ و با چیتا در سال ۲۰۲۰ اتفاق افتاد، هرچند دومی خیلی بدتر بود.
جان بخشیدن به چنین شخصیتی بهعنوان نیمه انسان و نیمه چیتا همیشه کار دشواری است، اما زن شگفت انگیز ۱۹۸۴ با کاراکتر باربارا واقعا گند زد. هیچ چیز در مورد تبدیل او به چیتا واقعی به نظر نمیرسید. آنها باعث شدند تماشاگران به جای تمرکز بر فیلم، روی CGI بسیار ضعیفی که بکار رفته بود تمرکز کنند و این گناه نابخشودنی است.
برخی از طرفداران آنقدر از این اثر ناامید شدند که آن را با فیلم گربهها (Cats) مقایسه کردند، که مسلماً منفورترین جلوههای ویژه در خاطرات سینمایی اخیر است. این شخصیت هر چقدر هم که خشن به نظر برسد، اما بخاطر نحوه ساختن او طرفداران کاملا حق دارند.
شماره ۳: اینکوبوس و ال دیابلو – جوخه انتحاری
وقتی دیوید آیر در سال ۲۰۱۵ فیلم جوخهی انتحاری را به نمایش گذاشت، این تیم از تعداد زیادی شخصیت رنگارنگ و ناشناخته تشکیل شده بود و یکی از آنها قدرت کنترل و دستکاری شعلههای آتش را داشت. برای لحظهی مهم فیلم ال دیابلو (El Diablo)، برای مبارزه با اینکوبوس (Incubus) به چیزی شبیه به یک شیطان آتشین تبدیل شد.
ناگفته نماند که شما نمیتوانید یک شیطان آتشین غول پیکر را بدون حضور جلوههای ویژه زیاد وارد فیلم کنید و متاسفانه مانند فیلمنامه، شخصیت شرور، داستان کلی و تقریباً تمام جنبههای دیگر فیلم به غیر از مارگو رابی (Margot Robbie) همه را نا امید کرد.
همانطور که شرور فیلم مانند عروسکهای پارچهای دور تیم میچرخید، ال دیابلو به شکل آتشین خودش تغییر شکل میداد. او به مانند یک اسکلت غولپیکر عجیب و غریب پوشیده از شعلههای آتش و پوشیدن کلاهی عجیب و غریب بهنظر میرسید.
این لحظه آنقدر مهم بود که کل قوس شخصیت به آن منتهی میشد اما متاسفانه بسیار مسخره بهنظر میرسید. او حتی باعث شد که اینکوبوس در مقایسه با او، به اندازهی نصف او هم بد به نظر نرسد و این یک حقیقت است.
حتی پس از شکل گیری این فرم جدید، نبرد مثل یک کتک کاری با مشت بود. تا اینکه او از دست آتیشن خود برای محو کردن دشمن استفاده کرد. در نهایت این یک بهانه برای ریک فلگ (Rick Flag) بود تا هر دوی آنها را منفجر کند اما مطمئناً راه دیگری برای ساختن لحظهی مهم و احساسی ال دیابلو وجود داشت تا دیگر نیازی به استفاده از چنین CGI وحشتناکی نباشد.
شماره ۲: اِنچَنترِس – جوخه انتحاری
طرفداران میتوانند ساعتها، حتی روزها و هفتهها، در مورد مشکلات جوخه انتحاری صحبت کنند اما این دفعه کانون توجه متعلق به اِنچَنترِس (Enchantress) است. رفیق شفیق باستانی، جون مون (June Moon)، بهعنوان دشمن ارشد فیلم عمل میکرد و بدون اغراق بگویم آنطور که باید مورد استقبال قرار نگرفت.
پیشینه و نقش او در فیلم و انگیزهاش ضعیف بود، اما این طراحی و زیباییشناسی کاراکتر بود که میراث او را جاودانه کرد. او نه تنها به عنوان یکی از ضعیفترین شخصیتهای شرور دی سی، بلکه به سوژهی خندهی همگان تبدیل شد. این کاراکتر با بازی کارا دلوین پتانسیل بسیار زیادی داشت، اما او در پشت بسیاری از جلوههای ویژه نالازم گیر کرده بود و این موضوع اجرای هر نوع بازی قویای را برای او غیرممکن میساخت.
هنگامی که او قلبش را پس گرفت، با یک انرژی تپندهی عجیب و غریب احاطه شد و شاخکهایش به دلایلی به سمت آماندا والر (Amanda Waller) دراز شدند. حرکات عجیب و غریب محض او هر گونه تهدیدی را که ممکن بود از طریق او ساخته شود را از بین برد. چه کسی ممکن است توسط موجودی که آنقدر احمقانه به نظر میرسد بترسد؟
شماره ۱: سبیل هنری کویل – لیگ عدالت
هنگامی که فیلم لیگ عدالت اکران شد، اگر به درستی به آن پرداخته میشد، میتوانست یکی از بهترین لحظههای دنیای سینمایی دیسی باشد اما این فیلم تبدیل به سوژهی خنده شد. تمام مشکلات روی پرده و خارج از پرده به این معنی بود که این فیلم به عنوان یکی از ضعیفترین فیلمهای فرانچایز شکست خواهد خورد.
زمانی که زک اسنایدر به طرز غمانگیزی مجبور به کناره گیری از فیلم شد، جاس ویدون جایگزین او شد و دیدگاه متفاوتی که نسبت به اسنایدر داشت باعث شد تا فیلم به طور مجدد فیلمبرداری انجام شود. برخی از این موارد دقیقاً در زمان اشتباهی برای هنری کاویل به وجود آمدند.
کلارک کنت (Clark Kent) از دی سی در آن زمان سرگرم فیلمبرداری فیلم Mission: Impossible – Fallout و سبیل پرپشت مامور واکر (Walker) بود. این چیزی نبود که او بتواند اصلاحش کند، بنابراین باید بعد از تولید به صورت دیجیتالی حذف میشد. اگر بگوییم این کار ضعیف انجام شده است، آن را دست کم گرفتیم.
تصویر هنری کویل (Henry Cavill) با چهرهای کاملاً تغییر یافته تقریباً تبدیل به تجلی و نماد مشکلات این فیلم شد، زیرا استفاده از جلوههای ویژه برای حذف سبیل کار مسخرهای بود. حتی انتشار اسنایدر کات (Snyder Cut) نیز نتوانست این تصویر بدنام را از ذهن طرفداران پاک کند.
آخرین مقالات کمیک بوکی را در کافه کمیک بخوانید.
منبع: whatculture