استن لی در طول دوران کاری خود در مارول بیشتر از 300 شخصیت خلق کرده است، با کافه کمیک همراه باشید تا بهترین شخصیت های استن لی را مرور کنیم.
استن لی در طول زندگی افسانهای خود در خلق برخی از بزرگترین شخصیتهای شناخته شده در تاریخ بشر نقش داشت. برخی از این شخصیتها شرور و برخی دیگر قهرمان داستان بودهاند.
مشارکتهای او در صنعت کتابهای کمیک تأثیر قابل توجهی بر فرهنگ عامه داشته و الهام بخش نسلهای بی شماری از طرفداران و هنرمندان بوده است. میراث او به عنوان یکی از پیشگامان ژانر ابرقهرمانی، مانند شخصیتهایی که نبوغ او در طول سالهای حضورش در مارول به جهان هدیه کرد، تا سالهای آینده باقی خواهد ماند.
وقتی به گذشته نگاه میکنیم، همیشه شخصیتهایی وجود دارند که بیشتر از دیگران برجسته میشوند. به دلیل تأثیر استن لی بر مارول، به راحتی میتوان تصور کرد که او پشت اکثر شخصیتهای بزرگ این فرنچایز بوده است و درست است بگوییم او در واقع به خلق برخی از محبوبترین شخصیتها در تاریخ کمیکهای مارول کمک کرد.
در حرفهای که بیش از پنج دهه طول کشید، استن لی به بیش از 300 شخصیت جان داد. با نگاهی به بهترین شخصیتهای مارول که لی در طول دوره درخشان خود در مارول خلق کرده است، این تعداد را به 17 کاهش میدهیم!
17- دکتر استرنج (Doctor Strange)
با اینکه دکتر استرنج قدرتهای فوق العادهای دارد، اما او مرد خوبی نیست. بیایید صادق باشیم، شما نمیخواهید با خود استیون استرنج باشید. هر کسی که بگوید این علاقه را دارد یا دروغ میگوید یا مازوخیست است. با این حال جادوگر اعظم، دکتر استرنج یکی از بزرگترین شخصیتها برای توسعه تمهای مختلف و اسرارآمیز است.
استن لی این شخصیت عرفانی را در سال 1963 توسعه داد اما همیشه این خلقت را به هنرمند استیو دیتکو نسبت داده است. مطمئناً این شخصیت در ابتدا به عنوان یک شخصیت پنج صفحهای در شماره 110 کمیک Strange Tales ترسیم شده بود. این شخصیتی است که استن لی آن را در اختیار گرفت و سپس با الهام از برنامه رادیویی دهه 1930 یعنی Chandu the Magician آن را به گونهای اقتباس کرد که هیچ کس دیگری نمیتوانست.
این برنامه رادیویی به توسعه سبکهای مختلف جادو کمک کرد و طلسمهای مختلف و کل دنیای جادو و جادوگری را ایجاد کرد. این ایده با آثار هنری زیبا و سوررئالیستی دیتکو بیشتر توسعه یافت. میتوان گفت که این شخصیت حاصل یک مشارکت واقعی بود. بدون اینکه لی و دیتکو با هم کار کنند و بدون اینکه هیچ منیتی در راه باشد، استرنجی وجود نداشت.
برای ادامه این ترکیب، عنصری از فرهنگ غربی و شرقی وجود دارد. دنیای قدیم و جدید با هم ترکیب میشوند تا بخشی از جهانی را ایجاد کنند که طرفداران تا به حال ندیده بودند. در واقع دکتر استرنج یکی از اولین قهرمانان جادوگر در دنیای کمیک بود که راه را برای بسیاری دیگر هموار کرد.
16- اسکارلت ویچ (Scarlet Witch)
اسکارلت ویچ یکی از معروفترین نمونههای شخصیت منفی است که به قهرمان تبدیل شد. این شخصیت در اصل بخشی از گروه برادری جهش یافتههای پلید (Brotherhood of Evil Mutants) بود (عنوانی واضحتر از این برای گروهی از آدمهای بد دیده بودید؟)، به نظر میرسد که او یا برادرش، کوئیکسیلور (Quicksilver) واقعاً نمیخواستند عضو چنین گروهی باشند.
وقتی این دو مگنیتو (Magneto) را از دست غریبه (Stranger) نجات میدهند، تصور میکنند که دین خود را به او ادا کرده اند و به انتقام جویان میپیوندند. این داستان مشابهی است که در فیلم عصر اولتران (Age of Ultron) دنبال شد، که در آن فیلم این دو پس از سرزنش استارک به خاطر مرگ والدینشان به اولتران پیوستند اما در نهایت متوجه شدند باید به انتقام جویان ملحق شوند.
به راحتی میتوان تصور کرد که این شخصیتها در نهایت به دلیل واکنش طرفداران به شخصیتهای مثبت تبدیل شدند. مطمئناً اینطور نبود. استن لی همیشه قصد داشت آنها به جبهه خیر بپیوندند و میخواست نشان دهد که همه شرورها ذاتاً یا کاملاً شر نیستند.
در آن زمان، بسیاری از کمیکها بر رویکرد سیاه و سفید تمرکز کرده بودند. یک سری آدمها خوب بودند و یک سری آدمها بد. لی نقطه عطفی را در دنیای کمیکها و ابرقهرمانان به ارمغان آورد تا نشان دهد که شرورها میتوانند خوب باشند. و البته این بدان معناست که برعکس این قضیه هم عملیست.
با اینکه کوئیکسیلور شخصیت جالبی دارد این اسکارلت ویچ است که این جایگاه را از آن خود میکند. او قدرت بیشتری دارد و میتواند تقریباً تمام جهش یافتههای جهان را از بین ببرد. این شخصیت کسی است که رویدادهای مختلفی را در طول کمیک به راه انداخته است، البته نه همیشه با نیات شیطانی. اسکارلت ویچ به ما این نکته را یاد میدهد که: «کارهای اشتباهی که به دلایل درست انجام میشوند، هنوز هم کارهای اشتباهی هستند».
15- هالک (Hulk)
ممکن است نتوانیم اعتبار خلق کاپیتان آمریکا را به استن لی بدهیم اما انتقام جویان زیادی وجود دارند که این موضوع برایشان صدق میکند. هالک اولین نفر با این شرایط است که بسته به شخصیتی که میخواهید در مورد آن صحبت کنید با نام بروس بنر نیز شناخته میشود.
این طبیعیست که سایر ارجاعات فرهنگ عامه را در این شخصیت ببینید. استن لی، همراه با استیو دیتکو، هالک را بر اساس دو داستان تخیلی خلق کردند: «دکتر جکیل و آقای هاید» و «فرانکنشتاین». هر دو داستان دارای دانشمندان و هیولاهای برجستهای هستند. رنگ سبز هالک به نوعی نشانهای از هیولای فرانکنشتاین است اما او شخصیت دیگر بروس از یک آزمایش علمی اشتباه است که عنصر جکیل و هاید را به این شخصیت اضافه میکند.
شباهتهای زیادی بین این شخصیتها نیز وجود دارد. یکی از قابل توجهترین آنها این است که هالک هرگز اجازه نمیدهد بروس بنر بمیرد زیرا میداند که این به معنای مرگ او نیز خواهد بود. این بارها و بارها ثابت شده و بروس این امر را در برخی از شدیدترین موقعیتها مورد آزمایش قرار میدهد.
متأسفانه، مجموعه The Incredible Hulk که در سال 1962 نوشته شدند، مدت زیادی دوام نیاوردند. آنها پس از شش قسمت کنسل شدند و لی مجبور شد این شخصیت را به داستان مجموعه Tales of Astonish اضافه کند. این مجموعه در نهایت به The Incredible Hulk تغییر کرد و به این شخصیت جان دوبارهای داد.
در نهایت سریال جدید به مدت پنج فصل پخش شد و به یکی از محبوبترین شخصیتهای این فرنچایز تبدیل شد. علیرغم موفقیت هالک در سری انتقام جویان، فیلمهای مستقل این شخصیت به دلایل مختلف موفقیت چشمگیری نداشته اند. با این حال، او به عنوان نمادی در فرهنگ عامه باقی میماند و تقریباً همه میدانند که او کیست و عبارت جذاب “Hulk, Smash” او را میشناسند.
14- ثور (Thor)
ما مطمئناً در مورد خدای تندر از اساطیر واقعی نورس صحبت نمیکنیم. این متن در مورد خدای مو بلوند آزگارد است که کریس همسورث آن را به خوبی بازی میکند. ثور در سال 1962 در شماره 83 کمیک Journey into Mystery به مدت دو شماره در مقابل برادر خواندهاش لوکی ظاهر شد و او را به یکی از اولین شخصیتهای استن لی تبدیل کرد. او در ادامه به یکی از بنیانگذاران انتقام جویان تبدیل شد و شخصیتی شد که همه دوست دارند خودشان را جای او بگذارند.
استن لی شخصیتی میخواست که «قویتر از قویترین انسان» باشد و تنها گزینه خلق خدا بود. با اینکه او میتوانست با اساطیر رومی و یونانی پیش برود، این انتخاب بسیار واضح بود. صادقانه بگوییم اساطیر نورس بسیار جالبتر هستند و پتانسیل بیشتری برای توسعه دارند.
با این حال ثور چیزی بیش از یک خداست. او مفهومی است که باید با آن زندگی کرد. او چکش خود را از دست داد و مجبور شد دوباره خود را شایسته آن کند. این موضوع فقط در مورد قوی بودن برای کنترل میولنیر نیست. این موضوع در مورد داشتن قلب است.
خلق ثور بیشتر به روح و قلب یک شخص مربوط میشود و نه فقط جسم او و این امر باعث میشود که بسیاری بخواهند فرد بهتری باشند. این امر همچنین راه را برای ثور فراهم میکند که در آینده بدون مشکلات زیادی به یک ابرقهرمان زن تبدیل شود.
13- فرشته بزرگ (Archangel)
در مورد فرشته بزرگ چیزی نشنیدید؟ شاید او را به عنوان فرشته یا هویت مخفی او وارن کنت ورتینگتون سوم (Warren Kenneth Worthington III) بشناسید. با اینکه بسیاری از مردم میدانند که پروفسور اگزاویه بنیانگذار مردان ایکس است، فرشته نیز در این پروسه حضور داشت. او که توسط استن لی و جک کربی خلق شد، در اولین کمیک مردان ایکس در سال 1963 ظاهر شد و از آنجا به طور قابل توجهی رشد کرد.
فرشته عضوی از نژاد جهش یافته بود که نسبت به دیگران فیزیک بهتری داشت. او همینطور بالهایی از پشت داشت که به او توانایی پرواز میداد. علاوه بر این، او ثروت زیادی دارد و وارث املاک ورتینگتون بود.
در کمیکهای اصلی، فرشته شخصیتی نبود که در این لیست قرار بگیرد. او خود شیفته و رفتار و توانایی هایش کلیشهای بود. او با سختیهایی که یک جهش یافته یا به طور کلی زندگی معمولی به همراه دارد کنار نمیآمد. با این حال، شخصیت او در طول سالها تکامل پیدا کرد.
او در دهه 1980 به “فرشته بزرگ” تبدیل شد که شخصیتی تاریکتر و متفکرتر بود. بالهای زیبا و پردار او آهنی شدند و از او شخصیت جدیدی ساخت. فرشته را در سری انیمیشنهای مردان ایکس و بازیهای ویدیویی دیدید اما تا زمانی که X-Men: The Last Stand و سپس X-Men: Apocalypse ساخته شد به فیلمها راه پیدا نکرده بود.
فرشته بزرگ از زمان توسعه اولیه، تغییرات بیشتری را پشت سر گذاشته است. شخصیت او از بین رفته است و اکنون او بیشتر یک شخصیت پس زمینه است. اینکه آیا این امر در آینده تغییر خواهد کرد یا نه مشخص نیست، اما به همین دلیل است که او جایگاه بالاتری در این لیست ندارد.
12- مرد آهنی (Iron Man)
مرد آهنی که اولین بار در سال 1963 معرفی شد، اکنون با نام رابرت داونی جونیور شناخته میشود. تونی استارک میلیاردر هم خوش گذران و هم انسان دوست است. او به نوعی بتمن دنیای مارول است و شخصیتی بود که استن لی زمانی که به فکر خلق یک ابرقهرمان سرمایه داری برای دست زدن به مضامین جنگ سرد بود، ساخت. این مردی بود که نشان داد پول میتواند قدرت ایجاد کند اما همیشه باید عاقلانه از آن استفاده کرد.
تونی استارک فقط در کمیکها یک مرد خانم باز نبود. کمیکهای او بیشتر توسط خانمها خوانده میشد که تعجب آور بود چون اکثر طرفداران کتابهای کمیک همیشه مرد بوده اند. تعجب آور نیست که فیلمها این الگو را ادامه داده اند و بسیاری از زنان از این میلیاردر مرموز پیروی میکنند.
با این حال مرد آهنی کامل نیست. بالاخره تونی استارک هنوز یک انسان است. کمیکهای این شخصیت برخی از تمهای معاصر را بررسی میکنند. همه چیز با جنگ سرد شروع شد اما به مرور به سمت تروریسم و جنایات شرکتی پیش رفت. جای تعجب نیست که فیلم سال 2008 مرد آهنی با بازی داونی جونیور، محیط اولیه جنگ سرد را توسعه داد و آن را به فضای جنگ خاورمیانه تغییر داد.
اگر تونی استارک را دوست ندارید اشکالی ندارد. استن لی میدانست که مردم او را دوست ندارند. او آنقدر بد اخلاق بود که او را به سمت مردم سوق داد تا مجبور شوند او را دوست داشته باشند و این همان چیزی است که برای بسیاری از طرفداران اتفاق افتاده است.
11- مرد عنکبوتی (Spider-Man)
نسخههای زیادی از این شخصیت در دنیای سینمایی مارول وجود داشته که نسخه تام هالند تا کنون مورد علاقه همه بوده است. اسپایدی با اختلاف بسیار موفقترین شخصیتی است که استن لی ساخته است. البته این به این معنا نیست که او بهترین است. او فقط از نظر مالی شماره 1 است!
فیلم، سریالهای انیمیشنی، اسباب بازیها، کتابهای کمیک، بازیهای ویدیویی و … را روی هم بگذاریم، امکان ندارد استن لی از خلق مرد عنکبوتی پشیمان شود. نوجوانی که توسط عنکبوت رادیواکتیو گزیده شده که در ابتدا در سال 1962 در شماره 15 کمیک Amazing Fantasy معرفی شد، یکی از مشهورترین ابرقهرمانان تاریخ است حتی برای کسانی که فیلم ابرقهرمانی تماشا نکرده اند یا کمیک مطالعه نکردند.
مانند دکتر استرنج، لی همیشه اصرار داشته که استیو دیتکو به خلق این قهرمان بزرگ کمک کرده است. در همین حین، لی میخواست شخصیتی خلق کند که جهان قبلاً هرگز آن را ندیده بود. وقتی دید که عنکبوت از دیوار میخزد، فهمید که باید چکار کند.
البته مارتین گودمن، ناشر آن زمان مارول، چندان تحت تأثیر این ایده قرار نگرفت اما با آن کنار آمد. اگر این کار را نمیکرد چه؟ میدانستید تنها دلیلی که گودمن با این ایده کنار آمد این بود که اولین کمیک این شخصیت قرار بود آخرین کمیک او باشد؟ وقتی فروش بالا گرفت، گودمن متوجه شد که نمیتواند این شخصیت را کنار بگذارد کند و بلافاصله سری مرد عنکبوتی شگفت انگیز چراغ سبز گرفت.
مرد عنکبوتی به پیشرفت مارول کمک زیادی کرد. جدای از این، پیتر پارکر الهام بخش بسیاری از طرفدارانش شد. قدرت او از یک عنکبوت رادیواکتیو ناشی میشد اما چیزی بیش از این در درون این شخصیت وجود داشت. او قلب، شفقت و عشق داشت. چیزهای خوب به سراغ افراد خوب میآیند و «قدرت بزرگ، مسئولیت بزرگ به همراه دارد».
10- لوکی (Loki)
باید یکی از بزرگترین ضدقهرمانان خط داستانی انتقام جویان را برای 10 تای اول انتخاب میکردیم و او حتی یک انتقامجو هم نیست. در واقع او به عنوان شخصیت شرور داستان اصلی، به ارائه دلیلی برای گرد هم آمدن انتقامجویان کمک کرد.
بله همه این توصیفات درباره لوکی، خدای فریبکاری است. مانند ثور، استن لی در خلق این خدای اسکاندیناوی دستی نداشت اما او افسانههای اساطیری را برای مجموعه کمیک اقتباس کرد. و چه شخصیتی خلق کرد! این شخصیتی است که حتی امروز دارای دنیای از پتانسیل است.
این شخصیت یکی از اولین ساختههای استن لی بود که اولین بار در سال 1962 در شماره 85 کمیک Journey into Mystery ظاهر شد. او بهعنوان برادر خوانده و گاهی دشمن ثور، در چندین مجموعه طولانی، محدود و حتی مجموعه «Loki» خودش که در سال 2004 شروع شد، حضور داشته است.
در سال 2013، او شروع به حضور در کمیک Young Avengers کرد و سپس دومین مجموعه کمیک انفرادی او به نام Loki: Agent of Asgard در سال 2013 و سپس Vote Loki در سال 2016 منتشر شد. او شخصیتی است که هرگز نمیتوانید او را بکشید، مگر اینکه تانوس باشید!
یکی از چیزهایی که لوکی را بسیار عالی میکند این است که او مانند اسکارلت ویچ کاملاً شیطانی نیست. این شخصیتی است که به دلایلی کاملاً متفاوت از دوقلوی ویرانگر جهش یافته به راحتی در میان خیر و شر قرار میگیرد. او فقط حواسش به خودش است. اگر چیزی به او خدمت نمیکند پس او چندان علاقهای به آن ندارد.
تنها نقطه ضعف او برادرش است. این نکته بارها و بارها و به خصوص در اقتباسهای سینمایی دیده شده است. شاید این موضوع فقط به این دلیل باشد که طرفداران تام هیدلستون را میپرستند و از دیدن او بهعنوان یک شرور صرف خودداری میکنند.
9- گرین گابلین (Green Goblin)
نام بردن از مرد عنکبوتی و حذف گرین گابلین از لیست غیرممکن بود. در طول این سالها چندین نام مستعار برای این شخصیت وجود داشته است. نورمن آزبورن توسط استن لی و استیو دیتکو به عنوان دشمن اصلی مرد عنکبوتی شگفت انگیز خلق شد.
این شخصیتی است که میتوان به شکلی کمدی به او نگاه کرد. او از هالووین الهام گرفته شده است و اثرات این الهام را میتوان در استفاده او از فانوس و ارواح دید. او معادل جوکر برای بتمن است، کاملاً بی بند و بار و خطرناک. هیچ کاری وجود ندارد که این مرد آن را انجام ندهد و این چیزی است که او را بسیار قدرتمند میکند.
علیرغم این که او دیوانه است، همچنین با ابزارهای فراوانی که در اختیار دارد باهوش نیز هست. او برای اینکه بزرگترین شرور جهان باشد نیازی به ابرقدرت ندارد و ثابت میکند که اگر تکنولوژی به دست فرد اشتباهی بیفتد میتواند بدترین اتفاق در جهان باشد.
این قطعاً شرور دیگری است که با ایدهای از لی شروع شد و با کمک دیتکو بیشتر توسعه یافت و ثابت کرد که این دو با هم مغز متفکر پشت مارول هستند. لی موجودی میخواست که از یک تابوت مصری برخاسته باشد اما دیتکو این هیولای افسانهای را به یک شرور واقعی تبدیل کرد. داستانهای شخصی بیشتری از این شخصیت ایجاد شد و پیوندی بین اسپایدی و گابلین ایجاد کرد که هیچکس قبلاً آن را ندیده بود.
8- پروفسور X یا چارلز اگزاویه (Professor X)
پروفسور چارلز فرانسیس اگزاویه بنیانگذار گروه جهش یافته است. بدون او جایی برای جهش یافتهها وجود نداشت که در صورت نیاز به حمایت، راهنمایی، حفاظت و کمک به آن مراجعه کنند.
او اولین بار در اولین کمیک مردان ایکس با فرشته به عنوان یک تله پات قدرتمند با توانایی خواندن و کنترل ذهن ظاهر شد. افتادن این قدرت در دستان اشتباه میتوانست بسیار خطرناک باشد. خوشبختانه پروفسور X در جبهه خوبی بود. مردی که بهترینهای دنیا و برابری را برای همه میخواست. این شخصیتی است که هرگز در این ایده که انسانها و جهشیافتهها میتوانند در کنار هم زندگی کنند تردید نکرده است.
با اینکه او شخصیتی برای برابری بود، این ایده را نیز مطرح کرد که معلولیت مانعی نیست. او در بیشتر کمیکها فلج است به جز زمانی که روی خط زمانی قبل از تصادفش تمرکز میکند. علیرغم این کمبودهایش، او از هوش سرشاری برای اختراع فناوری برخوردار است. بزرگترین دستاورد او Cerebro است که جهشیافتههای دیگر را ردیابی و شناسایی میکند و به یافتن مکانهای امن بیشتر و آوردن آنها به جمع امن جهش یافتهها کمک میکند.
این شخصیت علیرغم طبیعت مهربانش، سخت گیر هم هست و فقط بهترینها را از افرادش میخواهد. جهشیافتهها میدانند که میتوانند برای مشاوره و راهنمایی به او مراجعه کنند اما او قوانینی دارد که باید از آنها پیروی کرد که او را به یک رهبر عالی برای این گروه تبدیل میکند.
7- دردویل (Daredevil) از شخصیت های استن لی
یکی از قویترین المانها در مورد داستان دردویل این است که معلولیت نمیتواند مانع از قهرمان شدن شما شود. استن لی این شخصیت را در سال 1964 خلق کرد و او اولین ابرقهرمان معلولی شد که سری کمیک خودش را داشت. او از همان روز اول یکی از محبوبترین شخصیتهای مارول بود.
دردویل علاوه بر این پیام که اجازه ندهید معلولیت مانع شما شود، به شما نشان میدهد که سخت کوشی و صبر نتیجه میدهد. مت مرداک زمان نیاز داشت تا مهارتهای خود را تقویت کند اما او به یکی از بهترین قهرمانان نیویورک تبدیل شده است.
اگر فقط نسخه بن افلک این شخصیت را دیده اید، به راحتی میتوانید این شخصیت را کنار بگذارید. با این حال ما از شما میخواهیم که سریال نتفلیکس و بازگشت آتی چارلی کاکس را در سریال Daredevil: Born Again تماشا کنید.
دردویل جایگاه ویژهای در قلب استن لی داشت. استن لی تنها نویسنده کمیکهای این شخصیت تا شماره 50 بود که روی توماس وظیفه نویسندگی را بر عهده گرفت. توماس نیز بعداً به عنوان سردبیر در فرانچایز مارول انتخاب شد.
همراه با دردویل، لی همچنین شخصیت Kingpin (با نام ویلسون فیسک) را همراه با بسیاری از شخصیتهای دیگر برای ترساندن نیویورک خلق کرد. و به عنوان یک واقعیت جالب بگوییم که اگر لی نبود، ما لاک پشتهای نینجا را نداشتیم. این کمیک که به عنوان تقلیدی از “دردویل” ساخته شده بودند، از همان حادثهای که مت مرداک را کور کرد به لاک پشتهای جهش یافته تبدیل شدند.
6- بیوه سیاه (Black Widow)
وقتی صحبت از شخصیتهایی با رفتار خاص میشود، همه چشمها به سمت بیوه سیاه برمیگردد. طرفداران مارول این شخصیت را با بازی اسکارلت جوهانسون میشناسند و مطمئناً تصویر خوبی از این زن قوی، با اعتماد به نفس و جذاب دارند اما او فراتر از اینهاست. ناتالیا “ناتاشا” رومانووا (Natalia “Natasha” Romanova) برای اولین بار در سال 1964 ظاهر شد. استن لی متن کمیک را طراحی و ویرایش کرد، اما این دون ریکو بود که آن را نوشت.
اکنون او را در کنار انتقام جویان میبینید اما از اول اینطور نبود. او خلق شد تا دشمن مرد آهنی باشد. بعداً در سال 1966 بود که او به ایالات متحده فرار کرد. در شماره ۲۹ کمیک The Avengers، او به شیلد پیوست. و سپس عضوی از انتقام جویان شد.
یکی از چیزهایی که در طول سالها تغییر کرده است این است که او با چه کسی قرار گذاشته. با اینکه او در فیلمها با بروس بنر ارتباط برقرار کرده بود، در کمیکها به چهار شخصیت (که هیچکدام از آنها هالک نبودند) علاقه داشت. کسانی که علاقهای بین بیوه سیاه و هاکای در فیلمها دیدهاند و کمیکها را نخواندهاند، ممکن است علاقهمند باشند بدانند که او زمانی مورد علاقه هاکای بوده است.
او همچنین دوست دختر کاپیتان آمریکا، سرباز زمستان و حتی دردویل بوده، البته او چیزی فراتر از دوست دختر قهرمان داستان است. یکی از کارهایی که لی و تیمش انجام دادند این بود که این شخصیت را طوری به تصویر کشیدند تا او را لایق حضور در 10 نفر برتر این لیست تبدیل کنند.
5- جین گری (Jean Grey)
اگرچه ممکن است نتوانیم ولورین را در این لیست قرار دهیم، اما میتوانیم یک شخصیت X-Men را بگنجانیم. استن لی به جین گری جان داد. اگر این شخصیت اجازه میداد قدرت هایش بیشتر رشد کند و در کل شخصیت بسیار مطمئن تری بود، مطمئناً بسیار قدرتمندتر از مگنیتو میشد. با این حال، چیزی که باعث میشود او به پنج نفر برتر برسد لایههای عمیق شخصیت اوست.
جین مانند پیاز است. وقتی برای اولین بار او را میبینید، فقط همان لایه اول را دریافت میکنید. حضور بیشتر و داستانهای عمیقتری از این شخصیت لازم است تا بفهمیم او کیست و چه میخواهد.
این یک زن با قدرت فوق العاده است. او یک جهش یافته در سطح امگا است که قادر به دستکاری ماده و خواندن ذهن است. او حتی میتواند خطوط زمانی را دستکاری کند. خوشبختانه او بیشتر طرفدار خیر است وگرنه تا به حال کل جهان به طور کامل نابود شده بود.
و اگر همه اینها کافی نبود، جین گری شخصیتی است که میتواند خودش را زنده کند. او ققنوس (Phoenix) است. برخی این شخصیت را به عنوان یک شخصیت شبیه مری سو (Mary Sue) میدانند. این اعماق و لایههای جین هستند که مانع از این امر میشوند. همانطور که قبلاً اشاره کردم قطعاً شخصیتهای زن قوی دیگری نیز وجود دارند اما هیچ کدام مانند جین گری نیستند.
4- پلنگ سیاه (Black Panther)
اقلیتها در دنیای مارول جای زیادی ندارند. این فقط در مورد هالیوود صادق نیست، بلکه در مورد کل کمیکها اینگونه است. با این حال استن لی اولین ابرقهرمان سیاه پوست را در تاریخ کتابهای کمیک آمریکایی خلق کرد. پلنگ سیاه در سال 1966 در شماره 52 کمیک Fantastic Four جان گرفت.
هالیوود هرگز فکر نمیکرد که فیلم پلنگ سیاه به این خوبی فروش کند. کافی است به حضور کوتاهی که او در فیلمهای Captain America: Civil War و Avengers: Infinity War داشت نگاه کنید و متوجه میشوید که هالیوود هرگز انتظار نداشت این فیلم مستقل چنین جذابیتی پیدا کند. استن لی روند این شخصیت را برعکس پیش برد و او را اول به عنوان یک شخصیت فرعی در کمیک Fantastic Four قرار داد تا ببیند واکنش به او چگونه خواهد بود.
اکنون میدانیم که واکنش مثبت بوده است. پس از اولین حضور مهمان، باهوشترین و ثروتمندترین شخصیت مارول کمیک خودش را به دست آورد. همه چیز با کمیک Jungle Action شروع شد و از آنجا رشد کرد. برای اثبات اینکه این شخصیت بسیار عالی است بدانید که قوس داستانی Panther’s Rage به اولین رمان گرافیکی مارول تبدیل شده است.
پلنگ سیاه در حالی که ثروتمند و قوی (و قطعاً کشنده) است او آن مردی است که خودتان میخواهید باشید. او مهربان و دلسوز است و ثابت میکند که مرد خوب بودن یک ضعف نیست.
به هر حال برای کسانی که معتقدند نام این شخصیت به حزب پلنگ سیاه مرتبط است اینطور نیست. اولین حضور این شخصیت قبل از تاسیس این حزب اتفاق افتاد و به لطف یک قهرمان ماجراجویی بود که شخصیت کمکی او یک پلنگ سیاه بود. تمرکز این شخصیت روی این حیوان بود و جای تعجبی ندارد که قدرتهای پلنگ سیاه از آن حیوان نشات گرفته است.
3- مگنیتو (Magneto) از شخصیت های استن لی
یک شرور بین سه نفر اول؟ خب مگنیتو فراتر از یک شرور است. در واقع ما او را به عنوان یک شرور نمیدانیم، بلکه به عنوان یک ضد قهرمان به او نگاه میکنیم. او دلایل خود را برای اعمال خود دارد و خود را نجات دهندهای برای نوع خودش میداند. اعمال او ممکن است برای نسل بشر ایده آل نباشد، اما برای افرادی مانند او بهترین است.
مگنیتو یکی از جالبترین و توسعه یافتهترین پیشینهها را دارد. شما نمیتوانید نسبت به مردی که در پشت این قدرتها قرار دارد احساسی نداشته باشید. او که از هولوکاست جان سالم به در برده بود، مرگ یهودیان را تماشا کرد. تنها دلیل زنده ماندن او به خاطر توانایی هایش بود و همین امر منجر به انتظارات و مسیر تاریکی شد که او برای زنده ماندن انتخاب کرد.
این مضحک نیست که بگوییم او قدرتمندترین جهش یافته ایست که مجموعه مارول تا به حال دیده است. توانایی در کنترل و تولید میدانهای مغناطیسی منجر به کنترل همه چیز در اطراف او میشود. تنها شخصیتی که ممکن است قویتر باشد جین گری است اما او هرگز به اندازه مگنیتو با قدرتهایش سازگار نشد. در واقع مگنیتو حتی مطمئن شد که راهی برای جلوگیری از تأثیرگذاری برخی از قدرتهای جهش یافتههای دیگر بر خودش داشته باشد.
در ابتدا یکی از دوستان پروفسور X بود و برای آن دو غیرممکن بود که با هم مبارزه کنند. هر دوی آنها ایدئولوژیها و اهداف متفاوتی در زندگی دارند. او با دانستن اینکه انسانها در مواجهه با جهش یافتهها چگونه واکنش نشان میدهند هرگز نمیتوانست با آنها کار کند. به علاوه، او جهش یافتهها را گونه غالب میداند و میخواهد کنترل بشر را در دست بگیرد. بله، شر را میتوان در این هدف دید اما با دانستن پیشینه مگنیتو به راحتی میتوان فهمید که این شر از کجا آمده است.
2- نیک فیوری (Nick Fury)
نیک فیوری یکی از مهمترین شخصیتها در کل دنیای مارول است. این مردی است که انتقام جویان را گرد هم آورد. بدون او تیمی هم وجود نداشت.
با این حال قبل از همه اینها، او در سری کمیک Howling Commandos گروهبان فیوری بود. این کمیک به سال 1963 برمیگردد، تنها دو سال پس از اینکه استن لی برای اولین بار یک شخصیت مارول را خلق کرد. نکته جالب این است که یک عنصر موازی جالب با داستان فیوری و داستان کاپیتان آمریکا وجود دارد.
در اولین کتابش، او در جنگ جهانی دوم حضور داشت. این شخصیت سپس وارد دوران مدرن شد که این اتفاق به او اجازه داد تا با چهار شگفت انگیز ارتباط برقرار کند و به سمت ریاست شیلد برود.
او از آن زمان به یکی از محبوبترین ابرقهرمانان غیرقهرمان تبدیل شده است. نیک فیوری شخصیتی است که نشان میدهد برای ابرقهرمان شدن نیازی به پول یا توانایی ندارید. برای محافظت از مردم به عزم و اراده نیاز دارید. او چسبی است که انتقام جویان را کنار هم نگه میدارد.
شما فقط باید به خود انتقام جویان نگاه کنید: تونی استارک پول و هوش لازم برای ساخت فناوری خود را دارد، استیو راجرز به عنوان کاپیتان آمریکا خلق شد و حتی ثور یک خدای نورس است. با این حال فیوری است که ثابت میکند قدرت تنها چیزی نیست که نیاز دارید. او به هموار کردن راه افرادی مانند بیوه سیاه و هاکای کمک کرده است.
نیک فیوری مطمئناً در طول سالها تغییرات زیادی را تجربه کرده است. با این حال، این تغییرات خوب بودند و نمیتوانید انکار کنید که پس از راهاندازی سرویس استریم دیزنی، سریال نیک فیوری را میخواهید، مگرنه؟
1- چهار شگفت انگیز (Fantastic Four)
خب ما اینجا تقلب کردیم (این تیم چهار شخصیت دارد به جای اینکه یک نفر را شماره یک معرفی کنیم) و به طور قطع میدانیم که افراد زیادی سعی میکنند بفهمند که چهار شگفت انگیز چطور به صدر این لیست راه پیدا کرد.
یک دلیل بیشتر وجود ندارد که ما چهار شخصیت در این لیست را کنار هم قرار داده ایم. چهار شگفت انگیز اولین ساخته ذهن استن لی بود. آنها تا سال 1961 شروع به کار نکردند که میفهمید که چه مدت از عمر مارول میگذرد و همچنین سن برخی از قهرمانان و شرورهای شگفتانگیز را نشان میدهد.
لی با جک کربی روی چهار شگفت انگیز کار کرد، مردی که پشت بسیاری دیگر از شخصیتهای مارول هم بود. موفقیت این تیم بود که منجر به خلق بسیاری از شخصیتهای دیگر شد. در واقع این موفقیت باعث شد این عصر به عنوان عصر نقرهای کتابهای کمیک شناخته شود.
با اینکه این شخصیتهای کمیک موفقیت بزرگی کسب کردهاند متاسفانه فیلمهای آنها موفق نبودهاند. تلاشهای متعددی برای زندهکردن این شخصیتها در پرده نقرهای صورت گرفت (حتی با بازی کریس ایوانز بازیگر کاپیتان آمریکا در نقش مشعل انسانی) اما هیچکدام از فیلمها موفق ظاهر نشدند. با این حال، کمیکهای این تیم هنوز هم که هنوزه ادامه دارند و تقریباً همه نام آنها را شنیدهاند.
اگر چهار شگفت انگیز نبودند، استن لی این شانس را نداشت که شخصیتهای دیگر را خلق کند و این به این معناست که آنها شایسته این رتبه اول هستند.
کلام آخر
تاثیر استن لی بر صنعت کتابهای کمیک را نمیتوان نادیده گرفت. دیدگاه خلاقانه و سبک داستان سرایی منحصربهفرد او، جایگاهی را در تاریخ به عنوان یکی از محبوبترین و نمادینترین چهرههای فرهنگ عامه به ارمغان آورده است. این 17 شخصیت مارول که او خلق کرده به عنوان شاهدی بر خلاقیت او هستند و اگرچه ممکن است برخی از آنها در رتبههای بالاتر یا پایینتر از دیگران قرار بگیرند، غیرقابل انکار است که هر یک از آنها اثری پاک نشدنی در دنیای کمیک بر جای گذاشته اند.
با اینکه رتبه بندی قطعی این شخصیتها از بدترین به بهترین میتواند دشوار باشد اما واضح است که همه آنها جایگاه ویژهای در قلب طرفداران در سراسر جهان دارند. فرقی نمیکند که ضدقهرمان بودن مگنیتو، خاکی بودن مرد عنکبوتی یا کاریزمای مرد آهنی را ترجیح میدهید، در دنیای مارول چیزی برای همه وجود دارد. همانطور که ما مشتاقانه منتظر آینده کتابهای کمیک هستیم، مایه آرامش است که بدانیم میراث استن لی همچنان الهام بخش نسلهای جدیدی از خوانندگان و هنرمندان خواهد بود.
منبع: BamSmackPow
رده بندی کاملا مسخره و بی منطق