حتی وجود سوپرمن هم تضمین موفقیت سریال نیست. با این لیست همراه باشید تا سریالهای ابرقهرمانی که از مسیر خود خارج شدند را مرور کنیم
سریالهای ابرقهرمانی در سالهای اخیر به یکی از اصلیترین مشخصههای ژانرهای تخیلی تبدیل شدهاند. با اینکه مطمئناً سریالهای برجستهای وجود دارند که به طور مداوم محتوای باکیفیت ارائه میدهند، غیرمعمول نیست که کیفیت این سریالها از فصلی به فصل دیگر یا حتی قسمتی به قسمت دیگر متفاوت باشد.
حتی برخی از بهترین سریالهای ابرقهرمانی میتوانند دورههای افول را تجربه کنند اما این لزوماً به این معنا نیست که این سریال برای همیشه بد است یا قبلاً عالی نبوده است. این امر به سادگی به این معنی است که این سریال شاید به دلیل تفاوتهای خلاقانه بین نویسندگان یا سایر چالشهای تولید نقطه ضعفی داشته است.
یکی از عواملی که میتواند حفظ کیفیت ثابت را به ویژه برای سریالهای ابرقهرمانی دشوار کند حجم بالای قسمتهایی است که باید تولید شود. برخلاف بسیاری از ژانرهای تلویزیونهای دیگر که ممکن است فقط برای تعداد کمی قسمت در هر فصل اجرا شوند، سریالهای ابرقهرمانی اغلب دارای 20 قسمت یا بیشتر در هر فصل هستند که چندین فصل در طول چندین سال به طول میانجامد. این امر میتواند به نویسندگان و تهیهکنندگان فشار وارد کند که باید داستانهای تازه و جذابی ارائه دهند که مخاطبان را در بلندمدت علاقه مند نگه دارد.
با وجود این چالشها برخی از سریالهای ابرقهرمانی وجود دارند که توانسته اند کیفیت بالایی را در طول پخش خود حفظ کنند. این سریالها معمولاً دارای نویسندگی قوی، شخصیتهای توسعهیافته، و داستانهای جذاب هستند که باعث میشود بینندگان هفته به هفته بازگردند. نمونههایی از این سریالها عبارتند از دردویل (Marvel’s Daredevil) که به خاطر لحن تیره و تلخ، شخصیتهای پیچیده و سکانسهای اکشن آن مورد تحسین قرار گرفت. سریال ارو (CW’s Arrow) که مخاطبان را با نمایش یک فرد ناقص اما مصمم به سمت خود جذب کرد. و Watchmen از HBO، که موضوعات پیچیده نژاد، قدرت و عدالت را به گونهای بررسی میکرد که هم طرفداران قدیمی منبع و هم تازه واردان را مجذوب خود میکرد.
البته سریالهای ابرقهرمانی زیادی نیز وجود دارند که نتوانستهاند انتظارات را برآورده کنند یا برای حفظ مومنتوم اولیه خود تلاش کردهاند. برخی از این سریالها از نویسندگی یا سرعت ضعیف رنج میبرند و برخی دیگر ممکن است قربانی بدشانسی یا زمانبندی اشتباه شده باشند. دلیل هرچه که باشد، واضح است که تولید یک سریال ابرقهرمانی که با ثبات عالی باشد کار آسانی نیست.
10- دردویل (Daredevil)
دردویل، سریال تحسین شده نتفلیکس بر اساس شخصیت مارول کامیکس به همین نام، نمونه بارز سریالی است که در طول پخش خود اوج و فرودهایی را تجربه کرد. فصل اول دردویل به طور گسترده به عنوان یکی از بهترین فصلهای تلویزیون ابرقهرمانی تولید شده در نظر گرفته میشود. این سریال تماشاگران را با بازی چارلی کاکس از قهرمان این سری آشنا کرد که در روز یک وکیل نابینا بود اما شب مبارزی بود که با دنیای زیرزمینی جنایتکار در آشپزخانه جهنمی نیویورک سیتی روبرو میشود.
فصل اول به خاطر لحن تاریک، شخصیتهای پیچیده و صحنههای مبارزه شدیدش مورد تحسین قرار گرفت. بازی وینسنت دونوفریو در نقش ویلسون فیسک، شخصیت منفی اصلی سریال بهخاطر تفاوتهای ظریف و عمق احساسیاش مورد تحسین قرار گرفت. به طور کلی، فصل اول برای تلویزیون ابرقهرمانانه توقع بالایی تعیین کرد.
فصل سوم سریال دردویل که در سال 2018 پخش شد نیز مورد استقبال طرفداران و منتقدان قرار گرفت. این فصل سریال به بررسی شخصیتهای پیچیده و روابط ایجاد شده در فصل اول ادامه داد و در عین حال عناصر جدیدی مانند بازگشت ویلسون فیسک به عنوان یک بازیگر اصلی در دنیای مافیایی شهر را معرفی کرد.
با این حال فصل دوم دردویل که در سال 2016 پخش شد همان جایی است که برخی از طرفداران احساس کردند این سریال از روند خود خارج شد. در حالی که این فصل لحظات برجستهای داشت، بهویژه در قالب اجرای هیجان انگیز جان برنتال در نقش فرانک کسل (معروف به The Punisher)، برخی از بینندگان احساس میکردند که این فصل بیش از حد مشغول تلاش برای اتصال به سریالهای دیگر در دنیای سینمایی مارول بود.
معرفی الکترا، عاشق سابق مت مورداک و یک قاتل ماهر و گنجاندن سازمان نینجایی که به نام The Hand شناخته میشود باعث شد برخی از طرفداران احساس کنند که دردویل سعی دارد با یک دست چند هندوانه را بلند کند. با اینکه این عناصر مطمئناً به کتاب کمیک که منبع این سریال است وفادار بودند اما همیشه به خوبی روی صفحه نمایش ظاهر نمیشدند.
9- افسانههای فردا (Legends of Tomorrow)
افسانههای فردا یک سریال تلویزیونی ابرقهرمانی است که اولین بار در CW در سال 2016 پخش شد. این سریال تیمی از قهرمانان و تبهکاران را از سراسر دنیای دی سی دنبال میکند که در زمان سفر میکنند و با تهدیدات مختلف برای این خط زمانی مبارزه میکنند.
در حالی که برخی از طرفداران ممکن است افسانههای فردا را یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی تاریخ بدانند منصفانه است که بگوییم همه با این نظر موافق نیستند. با این حال نمیتوان انکار کرد که این سریال در طول اجرای خود لحظات خوب خود را داشته است.
یکی از چیزهایی که افسانههای فردا را از دیگر سریالهای ابرقهرمانی متمایز کرد، تمایل آن به پذیرش هرج و مرج و غیرقابل پیشبینی بودن بود. این سریال از ریسک کردن با داستان سرایی خود ترسی نداشت و خطوط داستانی عجیب و غریب و شخصیتهای متفاوت را معرفی میکرد که تماشاگران را هفته به هفته سورپرایز میکرد.
با این حال این تمایل به هرج و مرج نیز یکی از نقاط ضعف سریال نیز بود. از آنجایی که نویسندگان تلاش میکردند تا با خواستههای بازیگران و خط داستانی در حال تغییر سریال همراهی کنند، برخی از شخصیتهای محبوب با نویسندگی ضعیفی به نمایش درآمدند. در پایان پخش این سریال، تقریباً کل بازیگران اصلی قابل تشخیص نبودند و باعث شد برخی از طرفداران احساس ناامیدی کنند.
علاوه بر این، با اینکه این سریال سعی کرد خود را به Arrowverse کلی (جهان مشترک DC Comics که در CW نمایش داده میشود) متصل کند، اغلب احساس میشد از بقیه فرنچایز جدا شده است. در حالی که اضافه شدن Booster Gold، شخصیت مورد علاقه طرفداران از کمیکها به بازگرداندن سریال به همسویی با دنیای بزرگتر DC کمک کرد، در نهایت برای برخی از طرفداران خیلی دیر شده بود.
8- گردآوری انتقام جویان (Avengers Assemble)
گردآوری انتقام جویان ریبوت سال 2013 از انتقام جویان: قدرتمندترین قهرمانان زمین (Disney’s Avengers: Earth’s Mightiest Heroes) بود که به طور گسترده به عنوان یکی از بهترین و وفادارترین اقتباسهای انتقام جویان ساخته شده تا کنون شناخته میشود. مانند هر ریبوتی، تغییراتی در لحن، شخصیتها و جهت کلی سریال وجود داشت. متأسفانه برای بسیاری از طرفداران انتقام جویان: قدرتمندترین قهرمانان زمین، گردآوری انتقام جویان نتوانست همان تاثیر را بگذارد.
یکی از انتقادات اصلی گردآوری انتقام جویان تیم نامناسب آن بود که برای تقلید از مجموعه دنیای سینمایی مارول (MCU) طراحی شده بود. با اینکه این شرایط ممکن است از منظر برندسازی منطقی باشد، اما باعث شد برخی بینندگان احساس کنند که مجبور شده اند یک تیم کوچکتر و با پویایی کمتر انتقام جویان را فقط به خاطر همراهی با فیلمها بپذیرند. نبود شخصیتهای مورد علاقه طرفداران مانند مرد مورچه ای، واسپ و بلک پنتر به این ناامیدی اضافه کرد.
یکی دیگر از مشکلاتی که برخی از تماشاگران با گردآوری انتقام جویان داشتند، تغییر در نوشتار و سبک انیمیشن بود. با اینکه قدرتمندترین قهرمانان زمین به دلیل داستانهای پیچیده، شخصیتهای توسعهیافته و توجه به جزئیات مورد ستایش قرار میگرفت، گردآوری انتقام جویان در مقایسه با آن احساس سادهتر و فرمولیتری داشت. سبک انیمیشن آن نیز تغییر کرد و برخی از طرفداران احساس کردند که سبک جدید بسیار “کارتونی” یا فاقد عمق است.
7- جسیکا جونز (Jessica Jones)
جسیکا جونز، سریال نتفلیکس بر اساس شخصیت کمیکهای مارول به همین نام، به طور گسترده به عنوان یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی ابرقهرمانی در نظر گرفته میشود. به ویژه فصل اول سریال، بهخاطر واقعگرایی تلخ، شخصیتهای ظریف و خط داستانی جذابش مورد تحسین قرار گرفت.
در قلب فصل اول جسیکا جونز، بازی مهیج کریستن ریتر (Krysten Ritter) در نقش اصلی بود. ریتر نقش جسیکا، یک محقق سابق که به ابرقهرمان تبدیل شده را بازی میکند که وقتی شخصیت اصلی او، کیلگریو (با بازی دیوید تننت)، بازگشت تا زندگی او را بار دیگر ویران کند باید با گذشته آسیب زای خود روبرو شود،.
با اینکه فصل اول جسیکا جونز یک موفقیت انتقادی و تجاری بود، فصل دوم تلاش کرد تا به سطح بالایی که توسط خودشان تعیین شده بود، عمل کند. یکی از انتقادات اصلی فصل دوم عدم وجود شخصیت منفی قوی در سطح کیلگریو بود. با اینکه مطمئناً در فصل دوم داستانها و قوسهای شخصیتی جذابی وجود داشت اما فاقد همان حس فوریت و تنش بود که فصل اول را بسیار جذاب کرده بود.
یکی دیگر از مشکلات مربوط به فصل دوم جسیکا جونز، توسعه شخصیت تریش واکر (با بازی راشل تیلور) بود. با اینکه تریش در فصل اول شخصیتی دلسوز و قابل ارتباط بود، در فصل دوم او به تدریج ظالم و شرورتر شد. این تغییر در شخصیت او اجباری و غیرضروری به نظر میرسید و باعث میشد برخی از بینندگان احساس ناامیدی و سرخوردگی کنند.
6- سوپرمن و لوئیس (Superman & Lois)
سوپرمن و لوئیس مورد اخیرا اضافه شده به مجموعه سریالهای کمیک دی سی CW، در سال 2021 مورد استقبال طرفداران و منتقدان قرار گرفت. این سریال با بازی تایلر هوچلین (Tyler Hoechlin) در نقش کلارک کنت/سوپرمن و الیزابت تولاک (Elizabeth Tulloch) در نقش همسرش لوئیس لین پخش شد و به خاطر برداشت تازهاش از شخصیتهای نمادین و تمرکزش بر درام خانوادگی مورد استقبال قرار گرفت.
فصل اول سوپرمن و لوئیس دقیقا همان چیزی بود که بسیاری از طرفداران در سریال تلویزیونی سوپرمن به دنبال آن بودند. این مجموعه تسلط چشمگیر هوچلین بر این نقش را به نمایش گذاشت و به او این فرصت را داد تا جنبههای جدیدی از شخصیت را که همیشه در سریال سوپرگرل امکان پذیر نبود کشف کند. این سریال همچنین برخی از داستانها و شخصیتهای جدید جذاب از جمله جاناتان و جردن کنت (با بازی جردن الزاس و الکساندر گارفین)، پسران نوجوان کلارک و لوئیس که با ابرقدرتهای خود کنار میآیند را معرفی کرد.
با این حال، ثابت شد که فصل دوم سوپرمن و لوئیس کمی از مسیر خارج شد. با اینکه درام خانوادگی بودن آن همچنان نقطه قوت سریال است، نویسندگان تلاش کرده اند تا جنبه سوپرمن را جذاب و قانع کننده نگه دارند. در نتیجه برخی از طرفدارانی که انتظار یک سریال ابرقهرمانی داشتند ممکن است از نبود اکشن و هیجان در فصل دوم ناامید شوند.
5- لوک کیج (Luke Cage)
لوک کیج، یک سریال مارول که در سال 2016 در نتفلیکس پخش شد در ابتدا با تحسین گستردهای به دلیل نمایش جذاب و شیک خود از هارلم و شخصیتهای پیچیدهاش مواجه شد. به ویژه نیمه اول فصل اول به دلیل بازی گیرا از ماهرشالا علی در نقش کاتنموث (Cottonmouth)، گانگستر قدرتمندی که هارلم را اداره میکند مورد ستایش قرار گرفت.
با این حال وقتی کاتنموث در اواسط فصل کشته شد، سریال ضربه بزرگی به خود دید و باعث شد برخی از طرفداران احساس ناامیدی و قطع ارتباط کنند. در حالی که ویلیس استرایکر (با بازی اریک لاری هاروی) به عنوان یک شخصیت منفی جایگزین معرفی شد، او هرگز همان حس تهدید یا کاریزمای کاتنموث را نداشت.
علاوه بر این پایان سریال فصل اول لوک کیج باعث شد برخی بینندگان احساس ناامیدی کنند. صحنه نبرد اصلی در خیابانها نسبت به سبک و لحن قبلی این سریال متفاوت بود و بیشتر شبیه به یک فیلم اکشن بود تا یک درام ابرقهرمانی. با اینکه این سریال در نهایت با فصل دوم خود به مسیر خود بازگشت، ناامیدی ناشی از پایان فصل اول برای بسیاری از طرفداران یک خاطره دردناک باقی ماند.
4- شاهین و سرباز زمستان (Falcon and the Winter Soldier)
شاهین و سرباز زمستان، سریال مارول که در سال 2021 در دیزنی پلاس پخش شد، در ابتدا با هیجان زیادی از طرف طرفداران MCU مواجه شد. این سریال قول داده بود که چندین موضوع را که پس از فیلم انتقام جویان: پایان بازی (Avengers: Endgame) در تعلیق مانده بود، دنبال کند و آنتونی مکی و سباستین استن به ترتیب نقشهای خود را در نقش سم ویلسون/فالکون و باکی بارنز/سرباز زمستان بازی کنند.
قسمتهای آغازین شاهین و سرباز زمستان واقعاً قوی بودند و یک داستان پر اکشن داشت که برای MCU طبیعی بود. با این حال، با پیشرفت این سریال، مشخص شد که بزرگترین نقطه ضعف آن شخصیتهای منفی آن بودند. با اینکه مطمئناً ایدهها و خطوط داستانی جذابی معرفی شدند (مانند Flag-Smashers و بازگشت زیمو)، انگیزهها و اهداف شخصیتهای منفی هرگز کاملاً واضح یا قانعکننده نبودند که داستان را جذاب کنند.
فاش شدن اینکه شارون کارتر (با بازی امیلی ون کمپ) شخصیت منفی سریال است نیز احساس عجله و اجبار داشت و باعث شد بسیاری از بینندگان احساس ناامیدی کنند. بدون وجود یک شخصیت شرور واضح و موثر برای نابود کردن، آخرین قسمت سریال احساس رضایت بخشی نداشت.
3- تایتانها (Titans)
تایتانها، سریال DC که در سال 2018 پخش شد در ابتدا با هیجان زیادی از طرف طرفداران تایتانهای نوجوان (Teen Titans) مواجه شد. این سریال وعده داده بود که یک برداشت هیجانانگیز و بالغانه از تیم کلاسیک با بازی برنتون توایتز (Brenton Thwaites) در نقش دیک گریسون/نایتوینگ مسنتر باشد.
دو فصل اول تایتانها با بازیهای قوی از سوی بازیگران و یک خط داستانی جذاب که برخی از شرورهای کلاسیک تایتانهای نوجوان را زنده کرد عموماً مورد استقبال قرار گرفتند. با این حال فصل سوم سریال با نقدهای متفاوت تری مواجه شد و بسیاری از طرفداران از جهتی که سریال در پیش گرفته است احساس ناامیدی میکنند.
یکی از انتقادات اصلی فصل سوم تایتانها تمرکز شدید آن بر بتمن و شهر گاتهام بود. با اینکه شخصیت بتمن در فصلهای قبل دیده شده بود، حضور او در فصل سوم بسیار زیاد بود و از پویایی اصلی خود تایتانها کاسته شد. معرفی عجولانه Red Hood (با بازی کوران والترز) باعث شد برخی بینندگان احساس ناامیدی نیز کنند چون قوس شخصیت زمان کافی برای ایجاد وزن احساسی لازم را ندارد.
2- ارو (Arrow)
ارو، سریال ابرقهرمانی که دنیای کمیکهای دی سی CW را آغاز کرد، یک ورود پیشگامانه و تاثیرگذار در دنیای تلویزیون ابرقهرمانی بود. دو فصل اول سریال که ماجراهای اولیه میلیاردر خوش گذران الیور کوئین/گرین ارو (با بازی استیون آمل) را شرح میداد بهعنوان قویترین و هیجانانگیزترین سریال تلویزیونی در ژانر خود شناخته میشد.
توازن اکشن ابرقهرمانی و ملودرام در این سریال کاملاً عالی بود و همینطور اجراهای قوی از گروه بازیگران و تعداد زیادی صحنه تعلیقی برای نگه داشتن بینندگان در لبه صندلیهایشان داشت. با این حال فصل سوم ارو با معرفی ناشیانه شخصیت شرور بتمن، راس الغول (Ra’s Al Ghul) و برخی تصمیمات نویسندگی مشکوک در مورد رابطه بین الیور و فلیسیتی اسموک (با بازی امیلی بت ریکاردز) نقطه تاریکی را برای سریال رقم زد.
با اینکه ارو در فصلهای بعدی خود توانست مقداری از مومنتوم از دست رفته خود را به دست آورد، از جمله بازگشت به فرم در فصل پنجم، بسیاری از طرفداران احساس میکردند که دیگر کار از کار گذشته. وقتی سریال به فصل هشتم و آخر خود رسید، به نظر میرسید سریال بیشتر به نمایش شخصیتهایی که لایق اسپینآفهای خودشان بودند علاقهمندتر بود تا اینکه برنامه را به یک نتیجه رضایتبخش برساند.
1- فلش (The Flash)
فلش، سریالی از دیسی کامیکس که در سال 2014 در CW پخش شد، زمانی که برای اولین بار پخش شد، یک موفقیت تجاری و انتقادی بود. این سریال با بازی گرانت گاستین (Grant Gustin) در نقش بری آلن/فلش وعده داد که این ابرقهرمان محبوب را به روشی که قبلاً انجام نشده بود، زنده کند.
فصل اول فلش به دلیل بازیگران قوی، طنز جذاب و خطوط داستانی هیجان انگیزش مورد تحسین قرار گرفت. با این حال وقتی سریال وارد فصلهای بعدی خود میشد، برخی از طرفداران احساس کردند که راه خود را گم کرده است. در حالی که سریال به لحظات درخشان خود مانند “Enter Flashtime” در فصل چهارم ادامه میداد اشتباهات زیادی نیز در این راه وجود داشت.
یکی از انتقادات اصلی فلش استفاده مکرر آن از شخصیتهای منفی سرعتی بوده است، به طوری که بسیاری از بینندگان احساس میکنند که سریال در یک الگوی فرموله شده قرار گرفته که در نهایت قابل پیشبینی و کسلکننده شد. همچنین مشکلاتی در رابطه با CGI این سریال وجود داشت که گاهی اوقات به نظر غیرقابل قبول میشد و تحولات شخصیتی هم همیشه منطقی نبود.
کلام آخر
از نگاه هیجانانگیز و بالغانه از تایتانهای نوجوان در تایتانها گرفته تا ماجراجوییهای جذاب و اکشن فلش و ارو، این سریالها به شکلدهی چشمانداز تلویزیون ابرقهرمانی کمک کرده و راه را برای آثار بعدی در این ژانر هموار کردهاند. با این حال، آنها با انتقادات عادلانهای مواجه شدهاند و طرفداران و منتقدان به موضوعاتی مانند شخصیتهای منفی ضعیف، خطوط داستانی تکراری و نویسندگی غیرمنطقی اشاره میکنند و ادعا دارند این سریالها مسیر خود را گم کردند.
با سلام
من سریال تایتانز و سوپر من و لوییس رو دیدم
باید خدمت شما عرض کنم که سریال سوپرمن و لوییس از همون اول هم سریالی بود که بتونه خانواده ها و روابطشون رو نشون بده و هنوز هم اکشن به حد کافی داره و راه خودشو گم نکرده به نظرم مشکلی نداره
ولی سریال تایتانز رو درست نوشتین ولی به هر حال از فصل ۴ خوشم میاد چون متمرکز روی خانواده ترایگان و برادر ریون هست و واقعا بازیگرارو دوست دارم و از این که تیم دریک رو سیاهپوست کردن ناراحت نیستم ولی این که اینجا از عوض شدن گرایشش رونمایی کردن یکم اذیتم میکنه
غیبت و تهمت نزنيد سریالا خوب بودن فک کنم شما حالتون خوب نیست فصل دو دردویل بهترین فصل سریال بود توimbd هم می تونید ببینی