لوکی از جمله سریالهایی است که طرفداران مارول برای مدت زمان طولانی منتظر پخش آن بودند. در ادامه با کافه کمیک همراه باشید تا به نقد سریال لوکی بپردازیم.سریال لوکی سومین سریال مارول در دیزنی پلاس، پس از سریالهای موفق وانداویژن و فالکون و سرباز زمستان است که جذابیتهای زیادی را به نمایش خواهد گذاشت.
از روند داستان تا بازیگری نقشهای اصلی و فرعی، لوکی(Loki) در تمامی این موارد قوی ظاهر شده است. مارول حتی لوگو اولیه سریال را نیز به رنگ سبز تغییر داده تا با شخصیت لوکی همخوانی داشته باشد. این سریال هر چهارشنبه از دیزنی پلاس پخش شده و از همان قسمت اول توجه همه را به سمت خود جلب کرده است. سریال لوکی به ما اجازه خواهد داد با دقت بیشتری شخصیت وی را بشناسیم.
انتظارات شما هر چه باشد، سریال لوکی بیشتر از آن به شما نشان خواهد داد و در این مطلب به نقد سریال Loki تا قسمت سوم میپردازیم.
نقد سریال لوکی – قسمت اول
سریال لوکی از همان لحظه اول نفس گیر شروع میشود. در ابتدای قسمت اول فلش بکی به سال 2012 و تیم اونجرز زده شده و موقعیت لوکی را در آن زمان نشان میدهد. لوکی پس از در اختیار گرفتن تسرکت (مکعب) به بعد زمانی دیگری سفر کرده و توسط سازمان ناسازگاری جهانی زمان دستگیر میگردد. طبق ادعای این سازمان، یک مسیر زمانی مقدس توسط نگهبانان زمان ساخته شده است که لوکی از آن منحرف شده و به همین دلیل سزاوار مجازات است.
در جریان محاکمه، یکی از ماموران سازمان تیویای وساطت کرده و لوکی را از دادگاه تحویل میگیرد تا بتواند با او صحبت کند. هنوز از انگیزهای این مامور اطلاعی نداریم ولی بنظر میرسد علاقه زیادی به زندگی لوکی دارد.
پس از دقایقی شاهد مکالمهای بین لوکی و موبیوس مامور سازمان تیویای هستیم که به بررسی اعمال لوکی در سالهای گذشته میپردازند و دائما این سوال تکرار میشود که هدف خدای شرارت لوکی، از انجام آن کارها چه بوده است و آیا از کشتن آدمها لذت میبرده یا نه. موبیوس در اینجا اشاره میکند که هدف از خلقت لوکی پادشاهی نبوده بلکه برای تحمیل درد و رنج به آدمها آفریده شده است. بد بودن لوکی باعث شده تا خوب بودن افرادی مثل اونجرز بیشتر دیده شود و این یکی از دلایل بوجود آمدن لوکی است.
در قسمت اول متوجه میشویم که لوکی همان دیبی کوپر است. در سال 1971 یک هواپیمای مسافربری ربوده میشود و دیبیکوپر با دریافت ۲۰۰٬۰۰۰ دلار و یک چتر نجات از هواپیما به بیرون میپرد. این شخص هیچ وقت پیدا نشد و تنها پرونده حل نشده تاریخ هوانوردی است. در سریال لوکی به زیبایی این داستان جای داده شده و لوکی را همان دیبیکوپر معرفی میکند.
لوکی از دست موبیوس فرار میکند و به محل نگهداری اشیای متهمان میرود که با سنگهای اینفینیتی مواجه میشود. در این لحظه لوکی متوجه میشود که اینجا با تمام تجربههایی که تا به امروز داشته است، متفاوت بوده و تیویای قدرتی فراتر از تصور او دارد.
لوکی به اتاق بازجویی برمیگردد و فیلم زندگی خود را پخش میکند. او داخل این فیلم میبیند که چگونه باعث مرگ مادر خود شده و چگونه خودش کشته خواهد شد. موبیوس لحظاتی بعد وارد اتاق میشود و به لوکی میگوید برای پیدا کردن یک قاتل به او نیاز دارند. وقتی لوکی میپرسد قاتل کیست موبیوس اشاره میکند که قاتل کسی نیست جز خود لوکی!
بین سریالهای مارول تا به امروز، لوکی بدون شک قویترین شروع را داشته و تمام بینندگان بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی خواهند بود. احتمالا یک لوکی در زمانهای مختلف سفر میکند و نقشهای دیگر در سر دارد، دیدن نبرد لوکی و لوکی باید جذابتر از هر چیزی باشد که تا به امروز در سریالهای دیزنیپلاس دیدهایم.
قسمت اول نشان میدهد آنچه قبلاً مقدس قلمداد می شد(مانند سنگهای اینفینیتی)، الان تا چه حد بی استفاده هستند. از سمت دیگر با توجه به قدرت تیویای، این سازمان خود میتوانست جلوی ثانوس را بگیرد اما نخواست! سوال اصلی این است که چرا؟
نقد سریال لوکی – قسمت دوم
صحنه ابتدایی قسمت دوم با حضور ماموران تیویای در سال 1985 شروع میشود که به دنبال یک مغایر آمدهاند( مغایر شخصی که از مسیر مقدس زمانی خارج شده باشد). این مغایر که صورتش نشان داده نمیشود و احتمالا لوکی دیگری است، تمام این افراد را کشته و فرمانده آنها را با خود میبرد.
در صحنه بعد دوباره به داخل سازمان تیویای برمیگردیم جایی که ورژن اصلی لوکی حضور داشته و در اولین ماموریت خود قصد دارد به کمک نگهبانان زمان رفته و ورژن دیگر خود را دستگیر کند. موبیوس توضیح میدهد که بارها با ورژنهای دیگر لوکی برخورد داشته و هر کدام دارای ظاهری متفاوت و قدرتهای دیگر بودهاند.
بنظر میرسد لوکی در قبال صحبت با نگهبانان قدرتمند زمان که خط سیر مقدس زمانی را ایجاد کردهاند، با گروه همکاری میکند تا لوکی دیگر را دستگیر کنند. شاید در آینده خدایان زمان بتوانند لوکی را از سرنوشت مرگ نجات دهند!
لوکی در ماموریت اول با حقه، وقت را تلف کرده و باعث ایجاد مشکل برای ماموران میشود. موبیوس تصمیم میگیرد فرصتی دوباره به لوکی دهد تا خودش را اثبات کند. با مطالعه چند پرونده، لوکی متوجه میشود که ورژن والاتر او در فاجعههای تاریخی پنهان میشود تا بتواند کارهای خود را بدون رد پایی انجام دهد.
در صحنهای از قسمت دوم شاهد صحبت دو نفره لوکی و موبیوس هستیم که در مورد تقدیر و قدرت اختیار بحث میکنند. موبیوس به لوکی اطلاع میدهد که آخر دنیا توسط خدایان زمان در حال شکل گیری بوده اما هنوز دقیقا مشخص نیست چه چیزی در آخرالزمان اتفاق خواهد افتاد. این مکالمات فلسفی یکی از زیباترین مکالماتی است که میتوان در سریالهای مارول پیدا کرد.
به عبارتی تیویای از گذشته محافظت میکند و نگهبانان زمان مشغول مشخص کردن پایان هستی هستند. موبیوس و لوکی با بررسی پروندهها یک فاجعه تاریخی پیدا میکنند که حدس میزنند ورژن دیگر لوکی در آن مخفی شده باشد. یک تیم عملیاتی به محل اعزام شده و لوکی ورژن دوم از طریق دوربینها متوجه حضور آنها میشود. دو لوکی با هم مواجه شده و لوکی ورژن دوم دائما بین بدن اشخاص مختلفی در حرکت است.
پس از گفتگوی بین دو شخصیت، لحظه نفس گیر این سریال فرا میرسد. ورژن دیگر لوکی بالاخره خود را نشان میدهد، اما این لوکی یک زن است. ورژن دیگر لوکی یک دریچه باز میکند و کل فروشگاه را بمب گذاری کرده تا پس از فرار، آنجا را نابود کند. لوکی هم پشت سر او به داخل آن دریچه رفته و ما را با دنیای از سوالات بی انتها رها کردهاند. این قسمت مانند قسمت قبلی دارای جذابیتهای فراوانی بود.
نقد سریال لوکی – قسمت سوم
صحنه ابتدایی قسمت سوم نشان میدهد که چرا شخصیت منفی سریال در یکی از ماموریتها مامور تیویای را دزدید. او بنظر در تلاش است تا جای اصلی نگهبانان زمان را از طریق او پیدا کند. نسخه مونث لوکی پس از فهمیدن محل ماندن نگهبانان زمان، به سازمان تیویای میآید.
در داخل سازمان قدرتهای جادویی کار نمیکند و در نتیجه او نمیتواند با قدرتهای خود به مبارزه با سربازان بپردازد. صحنه مبارزه با سربازان شاید کمی اغراق آمیز بود چون این ماموران تمام زندگی خود را صرف مبارزه با مغایران کرده و حالا چهار نفر از آنها به آسانی کشته شدند.
لوکی وارد صحنه شده و از او می پرسد که آیا مطمئن است یک لوکی است یا نه. صحنه با مبارزه این دو شخصیت پیش رفته و سرانجام با سفر در زمان به لمنتیس میرسند. لمنتیس در سال 2077 یک ویرانی را به تصویر میکشد و دستگاه کنترل زمانی آنها نیز از کار افتاده است. دو لوکی مجبور هستند جان یکدیگر را نجات دهند تا بتوانند از این سیاره به زمان و مکان امنی بروند. از اینجا ورژن دیگر لوکی خود را سیلوی معرفی میکند و بنظرم میرسد از اینکه دائما او را لوکی صدا بزنند، متنفر است.
نمایشگر زمان خاموش شده و برای شارژ آن در سیاره به دنبال یک منبع انرژی هستند، باید خود را به آرک برسانند و در این لحظه سیلوی به لوکی میگوید زمانی که ذهن مامور تیویای را خوانده است متوجه شده که او در زمین زندگی میکرده و بنظر میرسد نگهبانان زمان به لوکی در مورد ماهیتشان دروغ گفتهاند.
در قسمت سوم متوجه میشویم تیویای آن چیزی نیست که دو قسمت قبل به آن پرداختهاند و در اصل آدمهایی که داخل این سازمان کار میکنند، گذشته خود را فراموش کردهاند. آخر این اپیزود آرک نابود شده و دیگر راه نجاتی برای آنها باقی نمانده است. قسمت سوم سریال نسبت به دو قسمت قبلی ضعیفتر ظاهر شد و البته این اتفاق قابل پیش بینی بود. جای خالی موبیوس در قسمت سوم احساس میشد و بخشی از جذابیت سریال به طور کامل از بین رفته بود.
در قسمت سوم به جای پرداختن به شخصیت سیلوی دائما حرفهایی از گذشته لوکی زده شد که شاید نیازی به یادآوری آنها نبود و باعث افت سطح کیفی سریال لوکی شد. با اینکه قسمت سوم، قسمت میانی سریال است اما باز هم هیچ پاسخی به سوالات قبلی ما نداد.
این قسمت فضای خوبی داشت تا بتواند شخصیت سیلوی و هدف او را بهتر برای ما مشخص کند اما تنها به ایجاد سوالات بیشتر دامن زد. هویت اصلی ماموران سازمان تیویای چیست؟ چرا از گذشته خود خبر ندارند؟ شرور شماره یک داستان لوکی کیست؟ چون بنظر نمیرسد سیلوی بتواند تهدیدی برای دنیا به شمار رود. این قسمت هیجان زیادی را به ما منتقل نکرد اما بنظر میرسد پس از آن یک قسمت جذاب در پیش خواهیم داشت تا این قسمت را جبران کند.
نقد سریال لوکی – قسمت چهارم
قسمت چهارم سریال لوکی، همان قسمت هیجان انگیزی است که پس از اتمام قسمت سوم منتظر آن بودیم. این قسمت با کودکی سیلوی آغاز میشود که مشغول بازی در آزگارد است اما توسط ماموران خط زمانی مقدس دستگیر میشود. در اینجا سوال جدیدی شکل میگیرد، سیلوی در سن کم چه خطای زمانی مرتکب شده که قصد نابودی وی را داشتند؟
سیلوی قبل از بازگشت به تیویای به لوکی میگوید که تمام این سالها از دست سازمان فرار میکرده و با گذشت زمان میفهمد چگونه خود را پنهان کند. در ابتدای این قسمت موبیوس پیگیر سربازی میشود که به دست سیلوی اسیر شده بود، قاضی رنسلایر بدون توضیح اضافی به موبیوس اطلاع میدهد حالش بدتر شده بود و حالا مرده است. این موضوع باعث شک موبیوس میشود ولی به اجبار این خبر را قبول میکند.
یکی از اتفاقات قابل پیش بینی در سریال لوکی این بود که لوکی عاشق سیلوی میشود. لوکی شخصیتی خود شیفته است و جای تعجب ندارد که تنها عاشق ورژن دیگر خود شود. لوکی و سیلوی دستگیر شده و هر کدام جداگانه مورد بازجویی قرار میگیرند. لوکی هنگام صحبت با موبیوس، اولین اخطار را به او میدهد که «تو توسط نگهبانان زمان خلق نشدهای، بلکه یک مغایر هستی که خاطرات گذشته خود را از دست دادهای.»
لوکی به دست موبیوس برای گذراندن تنبیه، وارد یک حلقه زمانی فرستاده میشود و موبیوس که درباره ماهیت خود دچار تردید شده، به دیدار راونا میرود. پس از دزدیدن دستگاه زمانی قاضی مورد اعتماد تیویای و منشی شخصی نگهبانان زمان، با حقایق جدیدی روبهرو میگردد که حرفهای لوکی را اثبات میکند. همزمان با اتفاقات پیرامون شخصیتهای موبیوس و لوکی، سیلوی خاطرات گذشته بی15 را به وی نشان داده که بنظر میرسد در زندگی قبلی خود فردی خوشحال بوده است.
لوکی و سیلوی پس از زندانی شدن دو متحد برای خود ساختند اما موبیوس لحظاتی بعد با دستور راونا نابود میشود. سرانجام لحظهای که چهار قسمت منتظر بودیم فرا میرسد، دیدار با نگهبانان زمان! سیلوی و لوکی به کمک بی15 گردن یکی از نگهبانان زمان را جدا میکنند و با حقیقیت وجودی آنها مواجه میگردند. سه نگهبان زمان تنها ربات هایی هستند که توسط نیرویی دیگر کنترل میشدند.
راونا فرصتی پیدا کرده و لوکی را میکشد، اما این پایان لوکی نیست. بعد از تیتراژ میبینیم که لوکی با ورژنهای دیگر خود در خرابههای نیویورک است. احتمالا این خرابهها پس از نبرد اونجرز است که لوکی در آن پیروز شده بود. حتی ورژن تمساح لوکی هم خود را نشان میدهد و بنظر میرسد قسمت بعد، قسمتی عجیب و غریب و شدیدا جذاب باشد.
سیلوی قصد دارد اطلاعات سازمان را از راونا دریافت کند زیرا او تنها کسی است که از ماهیت سازمان، نگهبانان زمان و سایر اتفاقات سازمان مطلع است. این قسمت سوالات قبلی ما را پاسخ داد اما سوالات بیشتری هم برای ما ایجاد کرد.
چه کسی تیویای را هدایت میکند؟
در پاسخ به این سوال تئوریهای مختلفی ارائه شده که قویترین آنها Miss Minutes(شخصیت انیمیشنی مرموز ابتدای سریال لوکی)، Kang the Conqueror و Beyonder هستند. حتی برخی حدس میزنند شخصیت پشت داستان Mephisto باشد که قدرتهای زیادی برای کنترل سازمان دارد.