سریال فلش (The Flash) یکی از سریالهای کمیکبوکی جذابی است که طی سالهای پخشش توانسته طرفداران زیادی را جذب کند. با کافه کمیک همراه باشید تا به بررسی سریال فلش در طی ۹ فصل پخش آن بپردازیم.
این سریال بعد از چندین فصل و به دلیل افت شدید و طولانی شدن، بخشی از هواداران خود را از دست داد و از نگاه منتقدان نتوانست نمرات خوبی را کسب کند. اما امسال ماجراجوییهای سریعترین مرد جهان در Arrowverse پایان یافت.
سریال فلش یک سریال ابرقهرمانی معمولی است که از اصول آثار کمیکبوکی سینما و تلویزیون پیروی میکند. نباید انتظار کلیشهشکنی، خشونت بالا یا ایدههای متفاوت از این سریال داشته باشید. فلش داستان مردی را به همراه خانوادهی ابرقهرمانیش روایت میکند که قادر است سریعتر از یک گلوله حرکت کند و از این توانایی برای مبارزه با جرم و جنایاتی استفاده کرده، که پلیس نمیتواند با آن مقابله کند.
البته در تمام فصلها پیچشهای داستانی هیجانانگیزی در فیلمنامه وجود دارد. با اینحال، فلش در سبک خود، حداقل در چند فصل اول خوب یا حتی عالی عمل میکند. لحن روایت هیجانانگیز سریال در چند فصل ابتدایی پس از گذشت چند فصل تبدیل به روایتی تکراری میشود. این موضوع در فصل ۸ به اوج خود میرسد تا با مشکلات دیگر مثل ایدههای تکراری و جلوههای ویژه بسیار ضعیف، شما را مجبور کنند تا تماشای این سریال را کنار بگذارید. البته جلوههای ویژهی این سریال از همان فصل اول هم عملکرد چشمگیری نداشت و میشد نهایتا به آن لقب «خوب» یا «قابل قبول» را داد.
در هر سریال یا فیلم، شخصیتها، پردازش آنها و ایفای نقش بازیگرانشان، نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. خوشبختانه ساخته ابرقهرمانی گرگ برلانتی (Greg Berlanti) در چندین فصل موفق خود، از نظر پرداخت به شخصیتها و ایفای نقش بازیگران، مشکل خاصی ندارد.
سریال فلش در بخش بزرگی از داستان از فقدان ایدههای جدید رنج میبرد و سعی میکند از همان فرمول قدیمی و تکراری سریال استفاده کند اما در این کار کاملا ناموفق است و داستانی با روایت لوس، بچگانه و تکراری به مخاطب تحویل میدهد که نتیجهاش چیزی جز نابود کردن حماسههای سریعترین مرد جهان با کمدی بیمزه و داستان تکراری نیست.
اما نباید از بحث اصلی دور شد. گفتیم که فلش در ابتدا، شخصیتپردازیهای مناسب و ایفای نقشهای قابل قبولی را به مخاطب تحویل میدهد.
بررسی سریال فلش – شخصیت پردازی
برای مهمترین و اصلیترین شخصیت داستان که بری آلن (Barry Allen) یا فلش است، از همان سکانسهای ابتدایی، گذشته و ریشهی مناسبی تعریف میشود و بازی خوب گرنت گاستین (Grant Gustin) هم کار را تمام میکند. علاوه بر او، شخصیتهای مکمل فوقالعادهای مثل سیسکو رامون (Cisco Ramon)، کیتلین (Caitlin) و جو (Joe) در سریال حضور فوقالعادهای دارند و هرکدام به اندازهای که باید به سریال کمک و نقش خود را به خوبی ایفا میکنند. البته، بعضی شخصیتها هم اصلا مورد علاقه هواداران فلش نبودند که اصلیترین آن را میتوان شخصیت آیریس وست (Iris West) دانست.
بری در هر فصل با شروران متفاوتی مثل آبرا کادابرا (Abra Kadabra)، رمزی روسو (Ramsey Rosso)، زوم (Zoom)، ساویتار (Savitar)، سیکادا (Cicada)، میرور مستر (Mirror Master) و غیره مبارزه میکند اما شخصیت «فلش معکوس» (Reverse-Flash) که دشمن شماره یک فلش محسوب میشود، در تمامی فصول رقابت و دشمنی فراوانی را با بری دارد.
یکی از نقاط قوت سریال، همین شخصیت و ایفای نقش بازیگر او یعنی تام کاوانا (Tom Cavanagh) است. بازیگری که میتوان به جرأت او را برترین بازیگر سریال و حتی بهتر از گرنت گاستین دانست. بازیگری مجذوبکننده کاوانا کاری میکند که داستان سریال را کنار بگذارید و فقط به او نگاه کنید. قطعا شخصیت فلش معکوس با بازی تام کاوانا از بهترین شرورهای سریالهای کمیکبوکی است.
روند داستانی سریال فلش
موضوع مهم دیگری که در کنار شخصیتهای یک اثر مهم است، فیلمنامه و داستان خوب است. مانند هرچیز دیگری در این سریال، فیلمنامه و در کنارش داستان سرگرمکنندهی این اثر به مرور ضعیف میشود. البته سفر در زمان از همان ابتدا هم ایدهی جدیدی نبوده است. با اینحال میتوانیم با کمی ارفاق بگوییم که داستان این سریال تا پایان فصل هفتم، «سرگرمکننده» است.
البته پس از چند فصل، روند داستان برای شما تکراری خواهد شد که اگر از طرفداران این سریال باشید، خیلی برایتان آزاردهنده نیست. اما همانطور که گفتم، فلش در فصل ۸ به اوج افول خود میرسد. البته در همان فصلهای خوب سریال مثل ۲ فصل ابتدایی، ایرادات کوچکی در فیلمنامه وجود دارد که با وجود عوامل مثبت دیگر، میشود از آن چشمپوشی کرد که در کل نمره ۸ یا حتی بالاتر را میتوان به این دو فصل از سریال فلش داد.
فلش بعد از چندین فصل، دچار مشکل کمبود ایده جدید، استفاده از ایدههای تکراری و در نهایت گرفتاری در کلیشههای خودساختهاش شد. یک روند تکراری در تمام فصول تکرار میشود. سروکلهی یک شرور پیدا میشود، جهان و خط زمانی در خطر قرار میگیرد، در نهایت هم فلش با انجام دادن کاری غیرممکن خط زمانی و جهان را نجات میدهد.
بعضی اوقات هم در فصل بعد معلوم میشود که بری با انجام دادن کاری در فصل گذشته، جهان را در خطر دیگری قرار داده. شخصیتهایی هم همواره در حال ورود به دنیای اصلی از دنیاهای دیگر هستند. این اتفاقات در یک سریال کمیک بوکی عادی هستند، اما وقتی سطح کیفی اثر پایین بیاید و روند این اتفاقات برای ۹ فصل تکرار شود، نتیجهای جز از دست دادن بینندهها و هواداران نخواهد داشت.
یکی از موضوعاتی که از ایفای نقش فوقالعاده تام کاوانا در نقش فلش معکوس میتوان برداشت کرد، پتانسیلهای استفاده نشده این سریال بود. سریال از برخی سکانسهای احساسی در فصل اول بهراحتی گذشته است. سکانسهایی که میتوانستند کاملا متفاوت و بهتر باشند و سطح سریال را کاملا بالا ببرند. البته از پتانسیل شخصیتهای فلش و فلش معکوس نهایت استفاده شده است.
بررسی سریال فلش – فصل 9 | تشریح پایان بندی فلش
با یک نگاه ساده به عملکرد فصلهای گذشته و نمرات فصل ۹، میتوان فهمید که فصل پایانی فلش اصلا یک پایان خوب برای ماجراجوییهای سریعترین مرد جهان نبوده. البته این فصل شروع متوسط یا حتی خوبی داشت که میتوانست مخاطب را کمی امیدوار کند. به دلیل اینکه فصل پایانی فلش بهتازگی پایان یافته، پس از بررسی عملکرد کلی این سریال در تمامی فصلها، به سراغ موشکافی و تحلیل مفصل فصل پایانی میرویم.
هشدار: بررسی فصل پایانی سریال فلش بخشهایی از داستان این فصل را لو میدهد.
فصل ۹ نسخهی متفاوتی از بری آلن را به ما نشان میدهد. در این فصل، با فلشی مواجه میشویم که به مرحلهی دیگری از زندگی خود رسیده، شخصیت کاملا متفاوتی دارد و تبدیل به قهرمانی باتجربه شده. بازی خوب گرنت گاستین هم شخصیت بری آلن را کاملا برتر، باتجربهتر و متفاوت از فصلهای قبل نشان میدهد.
همچنان با یک داستان تکراری در این فصل روبرو هستیم. خط زمانی در معرض خطر قرار میگیرد و این بار کسی پشت ماجرا نیست جز «مرگ سرخ» (Red Death). شخصیت مرگ سرخ، یکی از نسخههای شرور بتمن در مولتیورس است که از ترکیب شدن شخصیت او با بری آلن به وجود آمده. البته ریشهی این شخصیت در سریال فلش کاملا تغییر کرده و در حال حاضر این بت وومن (Batwoman) است که تبدیل به Red Death شده.
همزمان با ورود این شرور، اولین چیزی که در این فصل ناامید کننده است، جلوههای ویژه ضعیف آن است که کمی از فصل گذشته بهتر شده اما همچنان قابل قبول نیست. پیش از اینکه مرگ سرخ را در لباس فوقالعادهاش ببینم، او را به شکل ابری سیاه و دارای صاعقه میبینیم که CGI این صحنه بسیار ضعیف است.
همزمان با ورود شخصیت مرگ سرخ با چندین شرور دیگر آشنا میشویم که برای او کار میکنند و مهمترین آنها، کاپیتان بومرنگ (Captain Boomerang) است که در دنیای کمیک از اعضای جوخه انتحار (Suicide Squad) و یکی از دشمنان مهم فلش محسوب میشود. ایفای نقش ریچارد هارمون (Richard Harmon) در نقش این شرور هم خوب و قابل تحسین است.
ایرادات داستانی فصل 9 سریال فلش
در همان اپیزودهای ابتدایی که عملکرد بهتری دارند، ایراداتی در داستان و فیلمنامه دیده میشود. برای مثال متحد شدن هارتلی (Hartley)، جاکو (Jaco)، مارک (Mark) و گلدفیس (Goldface) در قسمت سوم بسیار عجیب بود چون تا دو دقیقه قبل از آن میخواستند به یکدیگر حمله کنند و فقط به دلیل یک تغییر در برنامه توسط بری، بر علیه او با یکدیگر متحد شدند.
یکی دیگر از ایرادات داستانی، قضیهی گم شدن بت وومن اصلی است. دلیلی ندارد که بت وومن دقیقا زمانی گم شود که نسخهی شرورش در مولتیورس به این دنیا آمده. تا آنجا که خبر داریم، این قضیه ربطی به مرگ سرخ ندارد. اما تا اینجا باز چندان ایرادی وارد نیست. مشکل اصلی داستان این است که بت وومن در زمانی که هیچکس از او خبر ندارد، سر و کلهاش پیدا میشود تا به فلش در شکست دادن نسخه شرور خودش کمک کند و این کار را با پرتاب یک بترنگ (Batarang) انجام میدهد.
او فقط با پرتاب یک بترنگ مرگ سرخ را شکست میدهد در حالی که فلش و تیمش که بسیار قدرتمندتر از او هستند نتوانستهاند در تمام این مدت اینکار را انجام دهد. اما بت وومن وارد میشود و در یک دقیقه مرگ سرخ را شکست میدهد!
یکی دیگر از ضعفهای این فصل فلش در پنج قسمت ابتدایی، شخصیت پردازی کیان (Khione) است. نسخهی جدیدی از خواهران اسنو که در پایان فصل گذشته متوجه ورودش شدیم. در این فصل مشخص شد که کیتلین وقتی میخواسته فراست (Frost) را به زندگی برگرداند، شخصیت جدیدی را ایجاد کرده که کسی نیست جز همان کیان. در واقع او هیچ خاطرهای ندارد و از نظر ذهنی تا پایان قسمت پنجم تنها چند هفته سن دارد.
اما رفتار این شخصیت اصلا مانند کسی نیست که هیچ خاطرهای نداشته باشد و تازه بهوجود آمده باشد. این موضوع کاملا یک حفرهی داستانی بزرگ ایجاد میکند. البته در پایان اپیزود پنجم، معلوم میشود که کیان احتمالا قدرت ذهنخوانی دارد که در طول تمام این پنج قسمت هم نشانههایی از آن میدیدیم اما حتی این موضوع هم توجیهی برای غیرمنطقی بودن شخصیت پردازی او نیست. البته خالقان سریال توانستهاند شخصیتی دوست داشتنی خلق کنند اما به همراه خلق این شخصیت، حفرههای داستانی هم ایجاد شده.
پس از پایان بخش اول فصل ۹، بخش دوم شروع بسیار بدی دارد. با این که در قسمت ششم، تماشای فلش همچنان میتواند شما را تاحدی سرگرم کند، اما در این قسمت، تقریبا در هر پنچ دقیقه، یک حفره داستانی وجود دارد. داستان با بازگشت شخصیت بکی شارپ (Becky Sharp) به سریال آغاز میشود. جایی که خوش شانسی او تبدیل به بدشانسی میشود. او با اینکه مرتکب جرمی نشده، به قتل همسرش متهم میشود.
با اینحال همسر او کشته نشده و در کماست. اشتباه بعدی فیلمنامه این است که دامینیک (همسر بکی شارپ) در حالی که تیر به سرش اصابت کرده زنده میماند. اصلا نیازی به زنده ماندن این شخصیت و ایجاد این حفره داستانی نبود. موضوع دیگر این است که ما جسد دامینیک را درحالی میبینیم که اصلا جای شلیک گلوله روی سر او نیست که این احتمالا به دلیل سبک نوجوانپسند سریال فلش است که خشونت بسیار کمی دارد.
شخصیت کیان که تازه به مخاطبان معرفی شده، باز هم در فیلمنامه مشکل ایجاد میکند. در پایان قسمت پنجم، متوجه شدیم که او میتواند اتفاقات را قبل از اینکه کسی بداند متوجه شود. این اصلا ربطی به قدرتهای کیلر فراست (Killer Frost) ندارد که کاملا غیرمنطقی است.
در قسمت ششم معلوم میشود که او میتواند برف ایجاد کند. چند دقیقه قبل از این سکانس دیدیم که این شخصیت هرچقدر تلاش کرد نتوانست از قدرتهای یخیاش استفاده کند. حالا هیچ دلیلی ندارد که بتواند خیلی اتفاقی و فقط در اثر گفتن چند جمله انگیزشی قدرتهایش را بهدست بیاورد!
ایراد دیگر این قسمت، از دست رفتن قدرتهای سیسیل (Cecile) و برگشتنشان است. از آنجا که نویسنده و کارگردان، هیچ توجیهی برای این موضوع نداشتند، سیسیل به شکلی غیرمنطقی میگوید به این دلیل قدرتهایش را از دست داده که فکر میکرده مادر خوبی نبوده!
در کل این قسمت ایرادهای زیادی داشت که نمیتوانیم بیشتر از این به آنها بپردازیم اما در مجموع قسمت ششم این فصل، یکی از بدترین اپیزودها بود که در IMDb هم نمرهی بسیار ضعیف ۳/۸ را کسب کرد. متاسفانه ۲ قسمت بعدی هم شرایط مشابهی را دارند و داستانی کلیشهای و پر از ایراد ارائه می دهند.
پس از چندین اپیزود ناامیدکننده و پراشکال، قسمت نهم میتواند هواداران را به یاد فصلهای ابتدایی فلش بیندازد. با اینکه داستان این قسمت کمی کلیشهای است، اما نبود ایرادات و حفرههای داستانی به همراه بازگشت شخصیت گرین ارو (Green Arrow) کاری میکند که پس از مدتها، بالاخره از یک اپیزود فلش راضی باشید. البته یکی از ایرادات این اپیزود، شکل و شمایل عجیب شرور این قسمت، یعنی رمزی روسو در حین مبارزه بود که با اتفاقی غیرمنطقی وسط مبارزه از یک انسان، تبدیل به یک هیولا شد.
بررسی سریال فلش – پایان فصل 9
در قسمت دهم رویدادی جدید آغاز میشود. رویدادی که قرار است پایان دهندهی سریال فلش باشد. «یک دنیای جدید» یا A New World از همان ابتدا داستانی احساسی را آغاز میکند و ایده فوقالعاده زیبا و جذابی دارد که شاید کمی تکراری باشد اما کیفیت بالای این قسمت و داستان زیبا و احساسی آن، باعث میشود از آن بسیار لذت ببرید.
در یکی از سکانسهای این قسمت که قطعا از مهمترین قسمتهای کل این سریال است، دوباره به سال ۲۰۰۰ و مرگ مادر بری برمیگردیم. اینجاست که تحول دیگری در شخصیت بری ایجاد میشود و آنطور که خودش میگوید از رنج و ناراحتی از دست دادن مادرش رها شده است. نکته جالب توجهی که وجود دارد، این بود که متوجه برنامهریزیهای فوقالعاده نویسنده داستان شدیم.
سکانسی که در اپیزود پایانی فصل اول دیدیم، در این قسمت تکرار میشود. بری در این سکانس به نسخه گذشته خودش که مربوط به فصل یک میشود اشاره میکند که کاری نکند. این جذابترین نکته این قسمت بود. در پایان این قسمت هم داستان بسیار رازآلود میشود و سوالهایی را برای قسمت بعدی باقی میگذارد که تا آخرین ماجراجویی سریعترین مرد جهان به هیجان انگیزترین شکل ممکن آغاز شود.
دو قسمت بعدی هم با اینکه کمی افت دارند، اما در حد فاجعهای مثل قسمت ششم نیستند. با این حال ایرادات کوچکی در این دو قسمت وجود دارد. برای مثال تئوری سفر در زمان این دو قسمت، کاملا مشکل دارد و برخلاف هرچیزی است که تا به حال دربارهی زمان در سریال فلش میدانستیم. اعضای تیم فلش هم در سال ۲۰۴۹ تقریبا هیچ تفاوتی با نسخه سال ۲۰۲۳ خودشان ندارند که غیرمنطقی است.
ایراد دیگر شخصیت پردازی کیان این هست که مشخص میشود او چیزی شبیه به یک الهه طبیعت بوده و این کاملا غیرمنطقی است. فراست قدرتهای یخی داشته و کاملا غیرمنطقی است که با رفتن در دستگاه سی آر سی (CRC) تبدیل به خدای طبیعت شود. از طرفی، در پایان داستان، او کیتلین را زنده میکند و خودش به نهادی انتزاعی تبدیل میشود و دوباره این موضوع را مشخص میکند که او کاملا متفاوت از فراست و کیتلین است. هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها تبدیل به الهه طبیعت بشوند.
در قسمت پایانی اولین چیزی که ناامید کننده است، جلوههای ویژه بسیار ضعیف بود. برای مثال سکانس مبارزه فلش با کبالت بلو (Cobalt Blue) و نورا (Nora) با ساویتار، کاملا مصنوعی بودند. علاوه بر این که CGI این قسمت کاملا مصنوعی است، در بعضی نقاط شبیه به انیمیشن میشود.
علاوه بر این با جلوتر رفتن در داستان، ایبارد ثاون (Eobard Thawne) به چستر (Chester) حمله میکند و نزدیک به سی ثانیه، آلگرا (Allegra) کنار جسد او گریه میکند و بعد چستر زنده میشود! یک اتفاق کلیشهای دیگر که اصلا جذابیتی به داستان اضافه نمیکند. این قسمت پایانی است و اصلا نیازی نبود که چستر به شکلی کلیشهای دوباره زنده شود.
دیگر ایراد اپیزود پایانی، استفاده نکردن از شخصیت فلش معکوس است. با اینکه او حضور کمی در این قسمت داشت، اما تام کاوانا در همان چند دقیقه هم هنرنمایی کرد. شخصیت ایبارد ثاون، خاصترین و برترین دشمن بری در تمام نه فصل است که آخرین تقابلشان در پایان سریال، میتوانست خیلی حماسی باشد. با اینحال، نویسنده و کارگردان تصمیم گرفتند که به جای این کار، از ایده کلیشهای و تکراری این سریال استفاده کنند.
یکی از دوستان بری توسط نیرویی خبیث تسخیر میشود و در نهایت بری هم با او صحبت میکند و او نیروی شیطانی را از بدن خود دور میکند. در این قسمت هم، ادی ثاون (Eddie Thawne) نقش این شخصیت را بازی میکند و نبرد آن دو نهایتا با دو جمله انگیزشی به پایان میرسد و باعث طلح نیروی سرعت منفی و مثبت میشود تا در نهایت توازن و صلح به همین راحتی به جهان بازگردد.
چندین بار از این ایده در طول سریال استفاده شده. البته چارهای هم نیست. پس از ۱۸۴ قسمت، واقعا ایدهای دست نخورده نمیماند. همهی اینها باعث شده تا از پتانسیل بالای قسمت آخر سریال فلش استفاده نشود. اپیزودی که میتوانست بسیار باشکوه و حماسی باشد، با استفاده از فرمول تکراری این سریال، نمره ۵/۳ را کسب کرد تا یک پایان ضعیف را برای هواداران این سریال ارائه دهد.
جمع بندی
فلش سریالی جذاب و سرگرمکننده است که میتواند شما را غرق دنیا و داستانهای هیجان انگیزش کند اما پس از چند فصل، خود داستان غرق کلیشههای خودساختهاش میشود. در ابتدا سریال داستانی فوقالعاده با شخصیتها و نقشهای خوب را به جذابترین شکل ممکن روایت میکند و پس از چند فصل، داستانی کلیشهای و لوس را ارائه میدهد. البته نباید از جلوههای ویژه نسبتا ضعیف این اثر غافل شویم.
متاسفانه، این اثر تا پایان هم همان روندی را دنبال میکند که در چند فصل اخیر دنبال کرده و نهایتا پایانی ضعیف را نشان میدهد که اصلا لایق این سریال نیست. اگر به سریالهای ابرقهرمانی، علمی تخیلی و سرگرمکننده علاقه دارید، پیشنهاد میکنم این سریال را نهایتا تا ۶ یا ۷ فصل دنبال کنید. پیشنهاد میکنم سراغ آثاری مثل دردویل (Daredevil)، گاتهام (Gotham) یا پانیشر (Punisher) بروید تا واقعا یک سریال کمیک بوکی باکیفیت ببینید. البته اگر با دیدن فلش، به جمع هواداران این سریال پیوستید، کاملا منطقی است که آن را تا پایان دنبال کنید و ببینید که داستانهای فوقالعاده سریعترین مرد جهان چگونه به فاجعه تبدیل میشود.
نمره نهایی:
کافه کمیک: ۷/۲
آی ام دی بی (IMDb): ۷/۵
راتن تومیتوز (Rotten Tomatoes): ۸/۹
نظرات خود را در رابطه با این نقد و این اثر با ما به اشتراک بگذارید. آیا از تماشای فلش لذت بردهاید؟ منتظر پیشنهادات شما برای نقد و بررسی فیلمها و سریالهای کمیک بوکی دیگر هستیم.