سریال ماموران شیلد طیف متنوعی از شخصیتها را در خود جای داده است. با کافه کمیک همراه باشید تا با این شخصیتها آشنا شویم.
ماموران شیلد (Agents of Shield) از زمان شروع خود در سال ۲۰۱۳ به یکی از پایههای اصلی در دنیای سریالهای تلویزیونی ابرقهرمانی تبدیل شده. این سریال درباره ماموران شیلد (S.H.I.E.L.D) است، یک سازمان مخفی که برای محافظت از جهان در برابر تهدیدات داخلی و فرازمینی کار میکند. این سریال در همان دنیای سینمایی مارول اتفاق میافتد اما بر مجموعهای از شخصیتها و خطوط داستانی متفاوت تمرکز دارد.
یکی از مواردی که ماموران شیلد را از دیگر سریالهای ابرقهرمانی متمایز میکند، تاکید آن بر ساخت قوس شخصیتی است. ماموران شیلد برخلاف بسیاری از سریالهای ابرقهرمانی دیگر که بر روی اکشن تمرکز دارند برای کشف انگیزهها و داستانهای هر یک از اعضای تیم وقت میگذارد.
این امر باعث میشود که تجربهی تماشای همهجانبهتری داشته باشید چون این شخصیتها برای طرفداران مهم هستند و به اتفاقاتی که برای آنها میافتد اهمیت میدهند.
یکی دیگر از جنبههای این سریال که آن را بسیار محبوب کرده، توانایی آن در اتصال یکپارچه ارجاعات به دنیای گسترده مارول است. از چهرههای آشنا مانند نیک فیوری (Nick Fury) با بازی ساموئل ال جکسون (Samuel L. Jackson) گرفته تا اشاره به اتفاقات فیلمهای جهان اصلی، همیشه چیزی برای طرفداران مارول وجود دارد که آن را در این سریال دنبال کنند. میتوان گفت کسانی که حتی به خوبی با MCU آشنا نیستند هم میتوانند از این سریال لذت ببرند.
فیل کولسون، یکی از ماموران شیلد
فیل کولسون (Phil Coulson) تنها یک رهبر نیست، بلکه یک مربی و یک شخصیت پدرانه برای تیم مامورانش است. او عمیقاً به ماموران خود اهمیت داده و تمام تلاش خود را کرده تا از آنها در برابر آسیب محافظت کند. سبک رهبری کولسون آرام و حساب شده است که به او کمک میکند حتی در چالش برانگیزترین شرایط تصمیمات منطقی بگیرد. توانایی او برای حفظ آرامش خود تحت فشار، احترام همکاران و دشمنانش را برای او به ارمغان آورده است.
داستان کولسون در جهان سینمایی مارول قابل توجه بوده است. پس از مرگ ظاهری در جریان فیلم انتقامجویان، او با استفاده از فناوری پیشرفته توسط نیک فیوری دوباره زنده شد و سپس مدیر شیلد شد. کولسون در فصلهای بعدی ماموران شیلد این بار به دلیل یک بیماری لاعلاج بار دیگر با مرگ مواجه میشود. با این وجود، او همچنان با عزم تزلزل ناپذیر به رهبری تیم خود ادامه میدهد و ثابت میکند که او یک قهرمان واقعی هم در میدان جنگ و هم خارج از آن است.
یکی از مهمترین دستاوردهای کولسون به عنوان مدیر شیلد، ایجاد طرح کرمهای ابریشم (Caterpillars) بود. این طرح به شیلد اجازه داد مامورانی داشته باشد که بهطور مخفیانه و بدون اطلاع از سازمان خود کار کنند و آنها را عملاً نامرئی میکند.
این برنامه در از بین بردن هایدرا (Hydra)، بزرگترین دشمن شیلد و نجات جان افراد بیشماری مؤثر بود. توانایی کولسون در تفکر خارج از چارچوب و نوآوری، بدون شک او را به یکی از موثرترین رهبران دنیای سینمایی مارول تبدیل کرده.
رابی ریز (گوست رایدر)
رابی رِیِز (Robbie Reyes) جدیدترین نسخه گوست رایدر (Ghost Rider) در دنیای مارول است. او در فصل چهارم سریال ماموران شیلد معرفی شد. داستان این شخصیت منحصر بهفرد است زیرا او برخلاف گوست رایدرهای پیشین انتخاب نکرد که ابرقدرت داشته باشد.
در عوض، او پس از کشته شدن توسط اعضای یک گروه خلافکار در حالی که تلاش میکرد از برادرش محافظت کند، صاحب قدرت شد. روح او با یک شیطان ادغام شد و به او توانایی تبدیل شدن به گوست رایدر را داد.
یکی از برجستهترین جنبههای رابی ریز در نقش گوست رایدر، ماشین او یعنی چارجر (Charger) است، که با تبدیل شدن رابی به گوست رایدر دچار دگرگونی آتشین میشود. این ماشین نشاندهنده ارتباط رابی با زندگی گذشتهاش بهعنوان یک مکانیک و عشق او به برادرش است که قبل از مرگ ماشین را به او داده بود. چارجر نقش مهمی را در طول سریال ایفا میکند و اغلب به رابی و شیلد در ماموریتهایشان کمک میکند.
اضافه شدن رابی به شیلد برداشتی تازه از ژانر ابرقهرمانی به ارمغان آورد. حضور او عنصری از وحشت را به سریال اضافه کرد که قبلاً وجود نداشت. ریس همچنین ارتباطات جدیدی را به تیم اضافه کرد، بهخصوص تعاملش با دیزی که با او پیوند نزدیکی برقرار کرد. مشارکت آنها به هر دو شخصیت اجازه داد تا به گونهای رشد کنند که بدون یکدیگر امکان نداشت.
گرانت وارد
گرانت وارد (Grant Ward) یکی از پیچیدهترین شخصیتهای سریال ماموران شیلد است. او کار خود را به عنوان یک مامور جذاب و کاریزماتیک آغاز کرد که اعتماد همکارانش را جلب و به سرعت بخشی جدایی ناپذیر از تیم شد. با اینحال، طولی نکشید که متوجه شدیم او در واقع یک مامور مخفی برای هایدرا است، سازمان شیطانی که به شیلد نفوذ کرده بود.
نمایش وارد به عنوان یک شخصیت شرور شوک بزرگی برای تماشاگران و تیم بود. او با اعمالش که باعث هرج و مرج و ویرانی شد، برای باقی سریال تبدیل به یک آنتاگونیست (شخصیت منفی) اصلی شد. با این وجود، وارد یک شخصیت جذاب باقی ماند و بازیگر آن یعنی برت دالتون (Brett Dalton) بازی برجستهای ارائه داد. او احساسات متناقض وارد در مورد گذشته و وفاداری او به هایدرا را با جزئیات و عمق به تصویر کشید.
یکی از چیزهایی که وارد را به شخصیت جالبی تبدیل کرد، رابطه او با اسکای/دیزی جانسون بود. آنها ارتباط پیچیدهای داشتند و وارد در ابتدا و قبل از افشای وفاداری واقعی خود به عنوان مربی او خدمت میکرد.
این خیانت تأثیر عمیقی بر دیزی گذاشت و برخوردهای بعدی آنها پر از تنش و احساسات بود. این گواهی بر نویسندگی خوب سریال و ارتباط بین بازیگران بود که تعاملات آنها حتی زمانی که در دو طرف مخالف بودند را همچنان جذاب به تصویر میکشید.
ماجراجویی وارد در نهایت پایان خوشی نداشت. او با وفاداریهای متضاد خود مبارزه کرد و در نهایت بهای اعمال خود را پرداخت. او ممکن است به عنوان یک قهرمان شروع کرده باشد اما نزول او به سمت شر یکی از بهیادماندنیترین داستانهای این مجموعه بود.
النا رودریگز
النا رودریگز (Elena Rodriguez) که با نام یو یو (Yo-Yo) نیز شناخته میشود شخصیتی از دنیای مارول است که اولین حضور خود را در فصل ۳ سریال ماموران شیلد انجام داد. یو یو با بازی ناتالیا کوردووا-باکلی (Natalia Cordova-Buckley)، یک ناانسان (Inhuman) کلمبیایی است که توانایی دویدن با سرعت فوق بشری را دارد و در یک چشم بر هم زدن به نقطه شروع خود باز میگردد. او به دلیل شخصیت و وفاداری مثالزدنی به دوستانش مورد علاقه طرفداران قرار گرفت.
گذشته غم انگیز النا او را به فردی قوی تبدیل کرد زیرا او در سنین جوانی پدرش را به دست قاچاقچیان مواد مخدر از دست داد. النا با پناه بردن به عمویش اسکار و پسر عمویش فرانسیسکو با مشکلات بیشتری روبرو شد و خانه عمویش توسط همان جنایتکاران مورد حمله قرار گرفت.
او با فداکاری از گردنبند گرانبهای مادربزرگش محافظت کرد، اما بهای سنگینی را پرداخت و عمویش جان خود را از دست داد. اینجا بود که شیلد با النا برخورد کرد و در مورد دخالت او با سرقت اسلحه از اعضای فاسد پلیس ملی کلمبیا پس از قتل فرانسیسکو، تحقیق کرد. در نهایت النا با پیوستن به تیم، پیوند نزدیکی با مک برقرار کرد که به خاطر قدرتهای خارق العادهاش به او لقب «یو یو» را داد.
النا پس از اجرای قرارداد سوکوویا (Sokovia)، زندگی عادی خود را از سر گرفت اما تحت نظارت گاهبهگاه شیلد باقی ماند. داستان او زمانی که به دیزی جانسون و جما سیمونز برای نفوذ به چارچوب (Framework) پیشنهاد کمک داد، تغییر چشمگیری پیدا کرد. النا در طول تلاشهای آنها برای شکست دادن ایزل (Izel) قدرتمند، خود را در تسخیر یکی از فریادهای قدرتمند ایزل یافت که منجر به مرگ این موجود شد.
متأسفانه این برخورد باعث شد النا نتواند به تواناییهای خود دسترسی پیدا کند. النا که مصمم بود قدرتهای خود را بازیابد از نسخه قبلی جیایینگ (Jiyaying) راهنمایی گرفت. جیایینگ وضعیت او را به عنوان یک درگیری ذهنی تشخیص داد و النا با کمک ملیندا می، بر محدودیتهای خود غلبه کرد و قابلیت سرعت فوقالعاده خود را دوباره بهدست آورد.
آلفونسو مککنزی
آلفونسو مککنزی (Alphonso Mackenzie)، که بیشتر با نام مک (Mack) شناخته میشود به عنوان مدیر جدید شیلد نقش رهبری مهمی را در این مرکز به عهده گرفته است. اگرچه او کار خود را به عنوان یک مامور میدانی شروع نکرد، اما وفاداری و تمایل مک به زیر سوال بردن قدرت، او را به عضوی ارزشمند در تیم تبدیل کرد.
مک قبل از ارتقاء خود به سمت مدیر، صرفا یک مکانیک در شیلد بود. با اینحال، زمانی که تیم با موقعیتهای خطرناکتری مواجه شد، کولسون پتانسیل مک را تشخیص داد و به او اجازه داد تا در میدان مبارزه به آنها ملحق شود. علیرغم بدبینی اولیه برخی از اعضای تیم، مک بارها و بارها شجاعت و هوش خود را ثابت کرد.
یکی از جذابترین جنبههای شخصیت مک، آسیبپذیری عاطفی اوست. مک بعد از دست دادن خانواده خود، در خانواده جدیدش یعنی شیلد جایگاه خودش را پیدا کرد. اگرچه او در ابتدا برای برقراری ارتباط با همتیمیهای خود مشکل داشت اما در نهایت با بسیاری از آنها پیوندهای نزدیکی برقرار کرد.
مک به عنوان مدیر جدید شیلد، هر روز با چالشهای جدیدی روبرو میشد. او امنیت جهان را با رفاه تیمش متعادل کرد، آن هم در حالی که با شیاطین شخصی خود نیز دست و پنجه نرم میکرد. با اینحال، تجربیات گذشته مک به او دیدگاه منحصر بهفردی در مورد رهبری داد. او اهمیت اولویت دادن به تیمش را درک میکند، حتی اگر این به معنای گرفتن تصمیمات دشوار باشد.
لئوپولد فیتز
لئوپولد فیتز (Leopold Fitz) یا دکتر (The Doctor) به عنوان یک متخصص مهندسی و فناوری تسلیحات وارد تیم کولسون میشود و در طول فصل اول پشتیبانی فنی را برای تیم ارائه میدهد. او پیوند نزدیکی با مامور سیمونز دارد و این دو با هم از آکادمی شیلد فارغ التحصیل شدهاند.
بعد از اینکه ضمیر خودآگاه لئوپولد در فریمورک آپلود شد به دست راست هایدرا یعنی دکتر تبدیل شد. او در فریمورک بهعنوان فردی با اعتماد بهنفس و خودسر به تصویر کشیده شد که با موجودیت واقعی خود که ترسو و ناهنجار بود فاصله داشت. این تغییر آنقدر شدید بود که بینندگان را وادار کرد وفاداری خود را به شخصیتی که به آن وابسته شده بودند زیر سوال ببرند.
دگرگونی لئوپولد فقط یک تغییر سطحی نبود و بر باورها و خواستههای او نیز تأثیر گذاشت. او در فریمورک برای دستگیری و کشتن همه ناانسانها بدون توجه به عواقب آن به هر کاری دست زد. اقدامات او بر خلاف هر چیزی بود که فیتز خوش قلب و همدل از آن دفاع میکرد.
با وجود اعمال شرورانه او، هنوز چیزی دوست داشتنی در این نسخه از لئوپولد وجود داشت. شاید این اعتماد به نفسی بود که از خود داشت یا روشی که تاریکی درونش را در آغوش گرفته بود.
چیزی که لئوپولد را جذابتر کرد بازگشت او در فصل ۵ بود. حتی با وجود اینکه تصور میشد او پس از فرار از فریمورک مرده بود، نویسندگان او را بازگرداندند که باعث خوشحالی طرفداران شد. بازی او مانند گذشته جذاب بود اما متأسفانه این حضور کوتاه مدت بود که فقط به جذابیت آن افزود و باعث شد هواداران بیشتر دلتنگ او شوند و در فصول آینده آرزوی بازگشت او را داشته باشند.
ملیندا می
ملیندا می (Melinda May) با بازی مینگ-نا ون (Ming-Na Wen) یک مامور بسیار ماهر است که در اصل توسط نیک فیوری فرستاده شد تا فیل کولسون را زیر نظر داشته باشد. او به سرعت بخشی جدایی ناپذیر از تیم ماموران شیلد شد و از آن زمان مورد علاقه طرفداران بوده. می به دلیل مهارتهای رزمیاش شناخته میشود.
می علیرغم ظاهرش، تراژدیهای شخصی خود را داشته است. شوهر سابق او تبدیل به یک هیولا شد و باعث درد عاطفی شدید او شد. وقتی سرانجام تصمیم میگیرد با کولسون به عشق فرصت دیگری بدهد، او به طرز غمانگیزی میمیرد. این وقایع باعث شده است که می با احساسات خود مبارزه کند و این سوال را مطرح کند که آیا شغلش ارزش فداکاریهایی را دارد که باید انجام دهد یا خیر.
نام مستعار می یعنی سواره نظام (Cavalry) به خوبی نشان دهنده شخصیت اوست. این نام از ماموریتی در بحرین سرچشمه گرفت که می در آن یک تیم شیلد را از یک ناانسان نجات داد. این مأموریت او را از نظر عاطفی زخمی کرد و باعث شد که اخلاقیات خودش را زیر سوال ببرد.
می دوست ندارد او را با این نام مستعار صدا بزنند زیرا او را به یاد دردهایی میاندازد که در طول زندگی حرفهای خود متحمل شده است. با اینحال، برای طرفداران سریال که قدرت و انعطافپذیری او را تحسین میکنند، این تبدیل به یک اصطلاح دوستداشتنی شده است.
سبک رهبری می منحصر بهفرد است. او خواهان قدرت نیست، بلکه میخواهد درگیر همه چیز باشد. می یک نوع رهبر عملی است که به عنوان الگو عمل میکند. اگر ماموریت خطرناکی وجود داشته باشد، می اولین نفری خواهد بود که داوطلب میشود. او مورد احترام همدورهایهای خود است و اغلب نقش مربی را برای ماموران جوانتر بر عهده میگیرد. می شخصیت پیچیدهای بوده که هم سخت و هم آسیبپذیر است.
جما سیمونز
جما سیمونز (Jemma Simmons) یکی از محبوبترین شخصیتهای دنیای سینمایی مارول است که اولین حضور خود را در سریال ماموران شیلد انجام داد. او به دلیل هوش، تدبیر و روحیه شکستناپذیرش به سرعت مورد علاقه طرفداران قرار گرفت. جما علیرغم اینکه در یک سیاره متروک مرده رها شد و بعداً شریک زندگی خود فیتز را از دست داد، بارها و بارها شجاعت خود را ثابت کرده.
یکی از ویژگیهای بارز جما، عشق قابل توجه او به اطرافیانش است. چه فیتز باشد، چه دوستانش در شیلد یا حتی افراد غریبه نیازمند، جما همیشه دیگران را بر خودش مقدم میدارد. این حجم از خودگذشتگی چیزی است که او را به شخصیتی الهامبخش تبدیل میکند و این ویژگی او را برای طرفداران در سراسر جهان محبوب کرده است.
جما نقاط قوت فراوانش خطاناپذیر نیست. او در طول سریال با چالشها و شکستهایی مواجه شده، از جمله گرفتار شدن در سیاره متروک کری (Kree) و از دست دادن چندین باره فیتز. اما این روحیه جنگجوی اوست که کمک میکند تا شخصیتی را که امروز میشناسیم و دوست داریم شکل بگیرد.
دیزی جانسون
دیزی جانسون (Daisy Johnson) که با نام رعد (Quake) نیز شناخته میشود پیشینه پیچیده و جذابی دارد و او را به یکی از محبوبترین شخصیتهای سریال ماموران شیلد تبدیل میکند. این شخصیت در واقع با نام اسکای (Skye) به دنیا آمد و بیشتر دوران کودکی خود را در پرورشگاه گذراند. او در نهایت تبدیل به یک هکر شد و اینگونه بود که شیلد او را پیدا کرد.
اگرچه قدرتهای دیزی بخش مهمی از داستان او بوده است، اما مهم است که به یاد داشته باشید او بسیار بیشتر از یک ابرقهرمان است. دیزی در طول سریال با مشکلات اعتماد کردن دست و پنجه نرم میکرد و مجبور بود یاد بگیرد که به دیگران تکیه کند. روابط او با سایر اعضای تیم، به ویژه کولسون و می، برخی از تاثیرگذارترین لحظات این سریال بوده است.
یکی دیگر از جنبههای تعیین کننده شخصیت دیزی توانایی او در غلبه بر موانع است. او در طول سریال متحمل از دست دادن عزیزان و شستوشوی مغزیاش توسط هایدرا شد. با اینحال، دیزی هرگز تسلیم نمیشود و همیشه راهی برای رسیدن به اوج پیدا میکند. این انعطافپذیری چیزی است که او را به شخصیتی الهام بخش برای تماشا تبدیل میکند.
دیک شاو
دیک شاو (Deke Shaw) که توسط جف وارد (Jeff Ward) به تصویر کشیده شده است برای اولین بار در فصل پنجم ماموران شیلد ظاهر شد و به دلیل شخصیت کاریزماتیک و دیالوگهای خندهدار خود به محبوبیت دست پیدا کرد. زندگی شاو در ایستگاه فضایی فانوس دریایی (Lighthouse) پس از نابودی زمین و به بردگی گرفتن بشر توسط کری (Kree) در سال ۲۰۹۱ آغاز شد. این خط زمانی در نهایت به ملاقات او با شیلد منجر شد.
در ابتدا شاو نسبت به شیلد محتاط بود و قصد داشت آنها را به کاسیوس (Kasius)، رهبر فانوس دریایی تحویل بدهد. او در نهایت نظر خود را تغییر داد و تصمیم گرفت به تیم ماموران شیلد کمک کند تا کاسیوس را سرنگون کند و از آینده دیستوپیایی فرار کند.
شاو پس از بازگشت به خط زمانی کنونی برای انطباق با محیط جدید خود تلاش کرد و در نهایت جایگاه خود را پیدا کرد. او با وجود اینکه تازهوارد بود، ارزش خود را در طول نبرد علیه کنفدراسیون و گلن تالبوت ثابت کرد.
وقتی شاو متوجه شد که زمین در خط زمانی فعلی او دیگر در خطر نیست تصمیم گرفت مسیر خود را برود و شرکت فناوری خود را راهاندازی کند. تخصص او در فناوری او را به جمع ماموران شیلد برگرداند.
کمکهای شاو به شیلد فقط برای تکنولوژی محدود نمیشد زیرا او شجاعت و مهارتهای رهبری خود را در طول مبارزه آنها با شکارچیان کرونیکوم (Chronicom) نشان داد. تجارب او در سفر در زمان همچنین به لحظات پیوند با آلفونسو مکنزی منجر شد، که در سال ۱۹۸۲ با تشکیل تیم دیک به اوج رسید. اگرچه این تیم با شکستهای قابل توجهی روبرو شد، شاو همچنان به هدف خود ادامه داد و به عنوان مدیر شیلد خدمت کرد.
بابی مورس
باربارا مورس (Barbara Morse) که با نام مستعار بابی (Bobbi) نیز شناخته میشود یک شخصیت قابل توجه در دنیای ماموران شیلد است. او پس از حمله ویرانگر هایدرا به شیلد در تعهد خود به خدمت و محافظت از زمین ثابتقدم ماند و به خدمت خود در بقایای سازمان تحت رهبری رابرت گونزالس ادامه داد.
هرچند ظهور یک جناح دیگر در شیلد به رهبری فیل کولسون مرموز، بابی مورس را با یک وظیفه چالش برانگیز مواجه کرد. او به یک ماموریت مخفی فرستاده شد تا به جناح کولسون نفوذ کند و به عنوان یک مامور مخفی عمل کند.
او تحت نام مستعار رئیس امنیت، نقش مخفی خطرناکی را در آزمایشگاههای هایدرا به عهده گرفت و در آنجا با سونیل باکشی (Sunil Bakshi) خیانتکار روبرو شد. مورس در یک اقدام شجاعانه تصمیم گرفت ماموریت مخفی خود را رها کند تا جما سیمونز، یکی دیگر از ماموران مخفی در خطر را نجات دهد.
بابی مورس با اتحاد مجدد با شیلد تحت رهبری کولسون، به اجرای ماموریت اصلی خود ادامه داد. وفاداری او تنها به رابرت گونزالس وابسته بود و او را به دفاع از حمله به پایگاه کولسون سوق داد. این تصمیم محوری سرآغاز جنگ علنی بین دو جناح شیلد بود.
در نهایت و هنگام مواجهه با تهدید مشترک ناشی از هایدرا، جناحهای متخاصم اختلافات خود را کنار گذاشته و به نیروهای یکدیگر پیوستند. کولسون با شناخت تخصص و تعهد مورس، او را به عنوان عضو شورای مشاوران و مدیر سازمان متحد منصوب کرد.
هرچند که موقعیت جدید بابی مورس جایگاه او را مشخص کرد اما داستان این شخصیت مملو از سختی بود. او با تهدید ناانسانی که بیشتر میشد روبرو گشت و قربانی آدم ربایی و شکنجههای بیامان توسط عوامل سرکش کارا پالاماس (Kara Palamas) و گرانت شد. او در نهایت توسط شوهر سابقش لنس هانتر نجات پیدا کرد.
مورس پس از مصیبت وحشتناک خود، نقش متفاوتی را در شیلد برعهده گرفت و به طور موقت در آزمایشگاه این سازمان کار میکرد. روحیه تسلیم ناپذیر بابی او را پس از بهبودی کامل به میدان نبرد بازگرداند. در طول یک ماموریت در روسیه بود که مورس و هانتر با یک انتخاب دشوار روبرو شدند. آنها باید به منظور حفظ محرمانه بودن شیلد و اطمینان از ادامه حیات آن در سایه، استعفا میدادند.
لنس هانتر
لنس هانتر (Lance Hunter) در فصل دوم معرفی شد و به سرعت به عضوی جدایی ناپذیر از تیم ماموران شیلد به مدیریت فیل کولسون تبدیل شد. هانتر یک جنگجوی ماهر و یک دارایی ارزشمند برای شیلد است که قبل از پیوستن به این مرکز به عنوان یک سرباز خدمت کرده.
یکی از لحظات تعیینکننده در شخصیت لنس تلاش او برای گرفتن انتقام از گرانت وارد بود. بعد از اینکه وارد بابی مورس، همسر سابق هانتر را ربود و شکنجه کرد، هانتر وسواس زیادی برای از بین بردن وارد پیدا کرد. با تمام تلاشهایش، او نتوانست وارد را بکشد و در نهایت تلاشهای خود را برای مبارزه با هایدرا و گیدیون مالیک (Gideon Malick) متمرکز کرد. این تغییر تمرکز به هانتر اجازه داد تا به خدمت در شیلد ادامه بدهد.
عشق هانتر به بابی مورس نیروی محرکه دیگری در خط داستانی او بود. این دو شخصیت تاریخچه پیچیدهای داشتند اما پیوند آنها در طول سریال قوی باقیماند. این دو برای محافظت از موجودیت سازمان از شیلد جدا شدند و به همکاری با یکدیگر ادامه دادند تا در نهایت دوباره به تیم ملحق شدند. رابطه آنها عمق احساسی به سریال اضافه کرد که طرفداران از آن استقبال کردند.
هانتر در فصل آخر ماموران شیلد بازگشت تا بار دیگر به همتیمیهای سابق خود کمک کند. او نقش مهمی در کمک به لئو فیتز برای فرار از بازداشت داشت تا او بتواند به آینده سفر کند و بقیه اعضای تیم را نجات دهد. شجاعت و وفاداری هانتر در این لحظه مثالزدنی بود چون او برای کمک به دوستانش همه چیز را بهخطر انداخت.
لینکلن کمپل
دکتر لینکلن کمپل (Lincoln Campbell) یک ناانسان است که در فصل دوم ماموران شیلد بهعنوان شخصیتی معرفی شد که با اعتیاد به الکل دستوپنجه نرم میکند و سعی کرده قدرتهای تازه کشفشدهاش را بهعنوان یک ناانسان درک کند. داستان کمپبل از یک فرد مشکلدار تا تبدیل شدن به یک قهرمان یکی از جذابترین داستانهای این سریال بود.
کمپل با وجود مشکلاتش ثابت کرد که دارایی ارزشمندی برای شیلد است و تواناییهای او شامل الکتروکینزیس یعنی توانایی دستکاری و تولید انرژی الکتریکی بود. او با قدرتهای خود در بسیاری از ماموریتها کمک میکرد تا حواسپرتی ایجاد کند یا در خنثی کردن دفاعهای دشمن کمک میکرد. او بهعنوان عضوی از جنگجویان مخفی به ناانسانهای جدید مانند خودش خدمت کرد.
رابطه کمپل با دیزی جانسون یکی از جنبههای کلیدی شخصیت او در سریال بود. عشق آنها زمانی مورد آزمایش قرار گرفت که دیزی توسط هایدرا شستشوی مغزی شد. کمپل برای نجات او خود را در معرض خطر قرار داد که در نهایت منجر به قربانی شدن او در فصل سوم شد.
آیدا
دستیار دیجیتال هوشمند مصنوعی (A.I.D.A) یا آیدا یک شخصیت پیچیده و جذاب در ماموران شیلد بود. آیدا که در ابتدا به عنوان یک کپی مدل زندگی (Life Model Decoy) معرفی شد، به یک دارایی ارزشمند برای شیلد تبدیل شد.
او جان فیل کولسون و لئو فیتز را از بُعد تاریکی نجات داد و از تخریب لس آنجلس توسط الی مورو جلوگیری کرد. با اینحال، زمانی که مینفریم آیدا توسط دارکهولد (Darkhold) خراب شد و او را در مسیر نابودی قرار داد، داستان او تغییری غیرمنتظره پیدا کرد.
فساد آیدا توسط دارکهولد منجر به ایجاد تمایل شدید او به احساسات انسانی گشت که در نهایت منجر به زندانی کردن چندین عضو کلیدی شیلد در فریمورک شد. این پلتفرم واقعیت مجازی به آیدا اجازه داد تا خاطرات خود را طوری تغییر دهد که بزرگترین پشیمانی آنها کاملاً پاک شود و این حرکت قدرت واقعی آیدا را به نمایش گذاشت.
همانطور که آیدا قدرتمندتر میشد، به خالق خود، هولدن رادکلیف (Holden Radcliffe) خیانت کرد و او را در فریمورک به دام انداخت و بدنش را کشت تا مطمئن شود هرگز فرار نخواهد کرد. آیدا پس از بارگذاری ضمیر خودآگاه خود در فریمورک، نقش مادام هیدرا، رهبر سازمان تمامیت خواه هایدرا را بهعهده گرفت. آیدا با کمک لئو فیتز پروژه آینه را راه اندازی کرد که تلاشی برای ساختن یک بدن انسانی برای خود در دنیای واقعی بود.
وسواس آیدا برای کسب عواطف انسانی در نهایت منجر به سقوط او شد. پس از اینکه فیتز عشق خود را به او رد کرد، بهطور فزایندهای ناپایدار و پارانویا شد و او را وادار به تماشای رنج دوستانش کرد. کولسون موقتاً با گوست رایدر پیوند خورد و آیدا را نابود کرد و یک بار برای همیشه به نقشههای شیطانی او پایان داد.
جفری میس
جفری میس (Jeffrey Mace) که با نام میهن پرست (Patriot) نیز شناخته میشود یک روزنامهنگار سابق برای امور بینالملل بود. او از حملات تروریستی هلموت زمو (Helmot Zemo) جان سالم بهدر برد و برای شرکت در آزمایشی که به او قدرت فوقالعاده میداد، توسط سرتیپ گلن تالبوت با نام پروژه میهن پرست استخدام شد. او پس از تبدیل شدن به یک قهرمان رهبر شیلد شد.
میس علیرغم برخی درگیریهای اولیه با کولسون، با به چالش کشیدن اقدامات گوست رایدر ثابت کرد که یک مدیر شایسته است. او همچنین نقش مهمی در پاکسازی نام رعد داشت و هم برای اقدامات خود و هم برای بازگشت شیلد مورد تایید عمومی قرار گرفت.
میس با تمام موفقیتهایش، هدف گروه نگهبانان قرار گرفت که حقیقت پروژه میهن پرست را کشف کردند. اگرچه میس قصد داشت پس از این افشاگری استعفا دهد، کولسون به محبوبیت او در میان ناانسانها پی برد و پیشنهاد داد او نقش مدیر میدانی شیلد را برعهده بگیرد.
ربوده شدن میس در نهایت منجر به جایگزینی او با یک کپی مدل زندگی ایجاد شده توسط آیدا شد. ذهن او در واقعیت مجازی آیدا به نام فریمورک گرفتار شده بود و خاطراتش بازنویسی شد. با این وجود میس رهبر شیلد در پلتفرم واقعیت مجازی شد و مقاومت در برابر حکومت هایدرا را رهبری کرد.
میس در نهایت در حالی که سعی داشت گروهی از کودکان و عوامل همکارش را از یک ساختمان در حال فرو ریختن نجات دهد جان خود را در فریمورک و دنیای واقعی فدا کرد.
گلن تالبوت
گلن تالبوت (Glenn Talbot) نقش گراویتون (Graviton) را بر عهده داشت، شخصیتی در ماموران شیلد که دارای قدرت دستکاری جاذبه بود. تالبوت یک سرهنگ نیروی هوایی ایالات متحده است که پس از انحلال شیلد به دنبال ماموران فعال آن میافتد.
کولسون با گذشت زمان اعتماد او را بهدست میآورد و این دو به زودی به توافقی میرسند که در آن شیلد داراییهای حساسی را در اختیار دولت قرار میدهد و در ازای اینکه به حال خود رها شوند در از بین بردن هایدرا کمک کنند.
او پس از مرگ روزالیند پرایس، رئیس واحد کنترل پیشرفته تهدیدات (ATCU) شد، اتفاقی که باعث میشود او با اکراه برای کولسون کار کند. گلن تالبوت بعداً به دنبال شلیک گلوله به سر که توسط کپی مدل زندگی از دیزی جانسون در یک جلسه دولتی ایجاد شد به کما میرود.
بعدها مشخص میشود که تالبوت زندانی ژنرال هیل است تا اینکه کولسون موفق شد او را آزاد کند. با اینحال کندیس لی او را مجبور میکند تا متنی را بخواند تا شستشوی مغزیاش را که در دوران زندانش رخ داده را فعال کند.
تالبوت در نهایت برای جذب گراویتونیوم وارد دستگاه Rebirth میشود و به گراویتون تبدیل میشود. او رابین هینتون را پیدا میکند تا بتواند به او بگوید که گراویتونیوم زمین در کجا قرار دارد. تالبوت در طول مبارزه خود با جانسون به فضا پرتاب میشود.
اندرو گارنر
دکتر اندرو گارنر یک متخصص مغز و اعصاب و روانشناس قانونی بود که در کار با افراد با قدرتهای ویژه تخصص داشت. او در حین کار در شیلد با مامور ملیندا می آشنا شد و با او ازدواج کرد اما آنها در نهایت طلاق گرفتند. گارنر برای کمک به ارزیابی اسکای که اخیراً تحت تغییرات ویژه قرار گرفته و ابرقدرت دریافت کرده بود، به جمع ماموران شیلد بازگشت.
در جریان تحقیقات او یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد. گارنر بهطور تصادفی ژنهای ناانسانی نهفتهاش را با شکستن کریستال Terrigen پنهان در دفتری که زمانی متعلق به جیایینگ بود فعال کرد. این اتفاق باعث شد که او به هیولایی معروف به لش (Lash) تبدیل شود. او در ابتدا توانست دگرگونیهای خود را کنترل کند و هویت واقعی خود را از اطرافیان پنهان نگهدارد.
لش در طول شیوع ناانسانی هویت خود را به عنوان مامور شیلد مخفی نگهداشت تا از قدرتهای خود برای پیدا کردن ناانسانهای شرور استفاده کند. در نهایت هایدرا راز او را کشف کرد و گارنر دستگیر شد. هرچند او موفق به فرار شد.
در نهایت لش بهطور کامل کنترل او را به دست گرفت و گارنر تسلیم شیلد شد تا از می خداحافظی کند. لش دیزی جانسون را از کنترل هایدار نجات داد، اما در این روند توسط هلفایر (Hellfire) کشته شد.
کلام آخر
مارول در سریال ماموران شیلد طیف متنوعی از شخصیتها را معرفی کرد که در طول هفت فصل خود طرفداران را مجذوب خود کرده است. از رابی ریز یا گوست رایدر با حضور مسحورکننده و مشارکت قدرتمندش با دیزی گرفته تا گرنت وارد، شخصیت پیچیدهای که بین جبهه خیر و شر جابهجا میشد، این شخصیتها تاثیری ماندگار بر سریال گذاشتند و اثری پاک نشدنی در فرهنگ عامه بهجا گذاشتند.