شوالیه تاریکی، بتمن، یکی از ده ابرقهرمانیست که هرکسی در مسیر شناخت کمیک بوکها با او آشنا میشود؛ حال در این مقاله قصد داریم تا به معرفی شاید جذابترین شخصیت کمیک بوکی بپردازیم. با کافه کمیک همراه باشید تا به معرفی بتمن به طور کامل بپردازیم.
صحبت کردن از بتمن (Batman)، برای تمامی عاشقاناش چه در کمیک، سینما و حتی بازیهای ویدیویی، لذت خاصی را دارد و نمیشود از آن سیر شد. از نوع مبارزاتاش گرفته تا دشمنان جذاباش؛ از کد اخلاقیاش تا آموزشهای ویژهای که دیده؛ اما نمیشود کسی از طرفداران این شخصیت دوست داشتنی باشد و اطلاعات کامل یا نسبتا کاملی دربارهی پیشینهی او، کمیک بوکهایش، نحوه خلقت و خیلی چیزهای دیگر نداشته باشد. در این مقاله قصد دارم تا موضوعاتی مانند چگونگی آفرینش بتمن، اثرگذاریاش در فرهنگ عامه و کمیک، سیر تغییراتی که از سر گذرانده و خیلی چیزهای دیگر صحبت کنم. پس بههیچ عنوان مقاله را از دست ندهید که میخواهم یکبار برای همیشه، پروندهی شوالیه تاریکی را مختومه کنم و معرفی بتمن را از همه لحاظ انجام دهم.
تولد شوالیه گاتهام
داستان خلقت بتمن بازمیگردد به ۸۲ سال پیش. دقیقا یکسال پس از خلقت سوپرمن (Superman). سال ۱۹۳۹. زمانی که مرد پولادین در عرصهی یکی از جدیدترین مدیومهای سرگرمی انقلابی به پا کرده بود و حالا مردمان، در همهی طیفهای سنی، تشنهی قهرمانان و ابرقهرمانانی قدرتمند بودند. قهرمانی جدید که حتی ترس را در دل سوپرمن هم میاندازد و کاری میکند که نه تنها مردمان عادی، بلکه تمامی دنیا در برابرش زانو بزند؛ یک کاراکتر همه فن حریف، جدی و درعین حال محبوب. در این زمان بود که تمامی طراحها و آرتیستهای کمیک بوکی و غیر کمیکی، قصد داشتند تا با خلق این شخصیت تکانی عظیم به تمام صنعت بدهند، اما بخت یار هیچکدام نبود. بخت یار هیچکدام نبود، تا اینکه سر و کلهی جوانی ۲۴-۲۵ ساله به نام باب کین (Bob Kane) پیدا شد.
برخلاف دیگر افراد که دنبال شهرت و معروفیت در صنعت بودند، او دنبال چنین چیزهایی نبود. کین شغلاش را در مسیر گذاشت و بر سر درآمد و آیندهاش به نوعی قمار کرد و پس از فهمیدن این موضوع که خالقان سوپرمن در سال چه میزان درآمد دارند، زندگیاش را گذاشت تا کسی را خلق کند، که حتی سوپرمن هم در برابرش به زانو میافتد. آفرینش ایدهی اولیه بتمن، تنها در یک روز بود. باب هرچه در ذهن داشت و نداشت را روی کاغذ پیاده کرد.
گویا خلق این کاراکتر به او وحی شده بود؛ شاید هم همیشه در ناخودآگاهاش چنین چیزی وجود داشت. پس از خلق اولین ایدهی بتمن، نامی را زیر کاغذ طراحی خود نوشت و راهی دفتر رئیس وقت انتشارات دی سی (DC) شد. پس از گذشت اولین ملاقات رئیس دی سی و مرد خفاشی، باب از او فرصت آخر هفتهای طلبید، تا بتواند ایدهی خود را به کمال برساند و به قول خودش شخصیتی را بیافریند، که سوپرمن تا انتهای عمر نامحدوداش، برایش احترام ویژهای قائل باشد.
این فرصت و درعین حال وقوع زماناش در آخر هفته، علاوه بر بهدست آوردن زمانی به جهت رسیدگی به کاراکتر تازه متولد شده، زمانی بود تا باب بتواند با همکار و دوست قدیمی و ۲۵ سالهاش، ویلیام فینگر (William Finger)، مشورتی داشته باشد و از نظرات او نیز استفاده کند. باب پس از ملاقات کردن با ویلیام، طرح خود را به او نشان میدهد و از ایدهاش دربارهی بتمن میگوید. نام بتمن را نیز بهصورت Bat-Man نوشته بود؛ نامی که فرمش در ادامهی داستان تغییر میکند.
طراحی اولیه بتمن شنلی نداشت، اما دو بال جایگزین آن بود. نقابی چرمی، نازک و مشکی نیز بر چهره داشت. علاوه بر عضلههای بر جستهاش، یکی دیگر از چیزهایی که خیلی به چشم میآمد، موهای طلایی رنگ مرد خفاشی بود. رنگی که با سیاهی خفاش و مرموز بودناش، کاملا در تضاد بود. طراحی رنگی بتمن، بهنظر ویلیام نه تنها به سوپرمن شباهت داشت، بلکه خیلی دورتر از آن چیزی بود که بشود او را بتمن نامید. شاید میشد او را مردی بدنساز در نظر گرفت که لباسی برای هالووین برتن کرده بود.
به عقیدهی ویلیام بتمن، باید مخوفتر و جدیتر از آن میبود. بهخصوص بهخاطر نامی که برای آن انتخاب شده بود. پس از گذشت صحبتهای اولیه بین دو دوست و همکار نسبتا قدیمی، ویلیام از باب میخواهد تا تمامی منابع الهام بخشاش در خلق شوالیه را مرور کند و آنها ریز به ریز برایش توضیح دهد. باب نیز بهصورت دقیق تمامی آنها برایش لیست میکند:
- شخصیتی بهنام The Shadow. «سایه» یا همان The Shadow برای اولین در سال ۱۹۳۰، در سری داستانهای کارآگاهی در رادیو حضور یافته بود. صدای گرفته و جذاب، داستانهای هیجان انگیز که با تم کارآگاهی توام شده بود، سبب محبوبیت سایه شده و پس از مدتی روی جلد مجلات حضور یافت.
- نفر دوم زورو (Zorro) همیشه محبوب و دوستداشتنی بود. شخصیتی که باب بینهایت او را دوست میداشت و یکی از بنیانهای خلقت بتمن نیز بهشمار میآمد. اگر دقت کنید خیلی از ویژگیهای اساسی بتمن، مانند ثروت، داشتن خدمتکار، حضور در یک غار و خیلی چیزهای دیگر از زورو الهام گرفته شده بود.
- نفر سوم نیز کاراکتری بود با نام Dick Tracy. تریسی را میتوان محبوبترین یا یکی از محبوبترین شخصیتهای کمیک بوکهای کارآگاهی در زمان خود دانست. وجه اشتراک بین بتمن و تریسی، مبارزه با افرادی بود که بهنحوی خاص شرارت داشتهاند.
- نفر چهارم اصلیترین دلیل طراحی بالها مضحک اولیه مرد خفاشی بود. طرحهای اولیه لئوناردو داوینچی، از وسیلهای بود که قصد ساخت آن را داشت تا انسان بتواند با آن پرواز کند. اگر قسمت دوم از مجموعه بازیهای Assassin’s Creed را تجربه کرده باشید، میدانید دربارهی چه چیزی صحبت میکنم.
- The Bat whispers پنجمین منبع الهام برای باب بود. فیلمی متعلق به سال ۱۹۳۰. فیلم دربارهی مردی نقابدار بود که نهایتا هیچکس ندانست که آیا انسانی خوب بود، یا شروری ظالم. شاید این جوهر اولیهست که منجر شده هیچکس نتواند بتمن را بهصورت قطع یک قهرمان یا ضد قهرمان بداند.
- نمیشود صحبت از شخصیتهای کارآگاهی به میان بیاید و نام کارآگاه بزرگ دنیا، شرلوک هلمز (sherlock holmes)، نیز حضور پیدا نکند. شرلوک اثرگذاری بهشدت زیادی را روی بتمن گذاشت و حتی در دهه ۵۰ با یکدیگر کمیکهای مشترکی را عرضه میکنند.
علاوه بر کاراکترهایی که باب در ذهن داشت، ویلیام نیز شخصیتهایی را مدنظر داشت تا با استفادهی از آنها بتمن را بهصورت کامل تا سوپرمن کریپتونی جدا کند. یکی از شخصیتهای مورد نظر ویلیام، شخصیت The Phantom بود. کاراکتری که در کودکی، زمانی که با خانوادهاش برای سفر سوار بر کشتیای بودند، مورد حملهی دزدان دریایی قرار میگیرند. نتیجهی این حمله کشته شدن تمامی اعضای خانوادهی The Phantom بود. به همین دلیل The Phantom تصمیم میگیرد تا آنجا که توانش را دارد، از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری کند. دقیقا همان کاری که بتمن برای انجام دادنش ظهور میکند. شخصیت دوم ویلیام، The Scarlet Pimpernel بود. یک شخصیت انگلیسی و بهغایت ثروتمند که در سال ۱۹۰۳ وارد ادبیات شد. کاراکتری که در پی نجات محکومین به اعدام، قبل از انقلاب فرانسه بود و برای این کار از مهارتاش در شمشیربازی بهرهی زیادی میبرد.
پس از مشخص شدن تمامی منابع الهام بخش این دو نفر، داستان شروع میشود و زمان زیادی نیز نداشتند. صرفا دو روز آخر هفته باید برای خلق شخصیت سپری میشد که چندین دهه و نزدیک به یک قرن حضور داشته باشد. به پیشنهاد ویلیام، نقاب زورو گونهی بتمن از صورتاش برداشته شود تا چیزی شبیه به کلاهخود استفاده شود تا با نام منتخب همخوانی داشته باشد. کلاهخودی که دیگر همهتان آن را از بر هستنید؛ گوشهای خفاشی، پوشانده شدن تمامی صورت جز دهان و چانه و رنگ مشکیاش. بعد از صورت، نوبت میرسد به بدن شخصیت و ویلیام پیشنهاد میدهد که لباس قرمز رنگ و کمربند طلایی را نیز از کاراکتر جدا کنند تا جدیت کار بیشتر شود.
ویلیام رنگی تاریکتر و حتی خاکستری را در ذهن داشت تا بتواند شخصیت را واقعا به یک خفاش شبیه کند. پس از ظاهر نوبت به مرد زیر نقاب رسید. کسی که حالا ما او را با نام میلیونر معروف گاتهام، بروس وین (Bruce Wanye)، میشناسیم. ویلیام نام بروس را پیشنهاد میدهد که برگرفتهست از نام یکی از پادشاهان اسکاتلند. پادشاهی که در تاریخ اسکاتلند به شجاعت، قدرت و وطن پرستی معروف بوده. پس از پذیرفته شدن تمامی از پیشنهادات، ویلیام نام خانوادگی وین را اعلام میکند. نامی که از مردی به نام آنتونی وین گرفته شده بود. آنتونی یکی فرماندهان نظامی آمریکایی در قرن ۱۸ بود. یکی از مهمترین شخصیتها در ماجرا استقلال آمریکا از بریتانیا.
با تمامی این اوصاف، اولین چیزی که ما او را بهعنوان بتمن میشناسیم، شکل میگیرد. اما مهمترین نظر ویلیام و چاشنی بتمن، قدرت بتمن بود؛ چیزی که وجه تمایز اصلی بین بتمن و سوپرمن بود. قدرت داشتن در عین قدرت نداشتن. قهرمانی که بدون هیچ قدرت ویژه و فراانسانیای شروع میکند به مبارزهی برای عدالت و جلوگیری از فساد.
بروس باید کسی میبود که بهخاطر تجربهی دردی بیمانند، شروع میکرد به مبارزه. بروس باید در هرصورت سختی میکشید. هم فیزیکی و هم روانی. پس از این ماجرا نوبت میرسد به شاید مهمترین عامل موفقیت و جاودانگی شوالیه. طراحی و ساخته شدن شهری پر از فساد به نام گاتهام. ویلیام نامهای مختلفی را برای شهر ذهنی خود انتخاب میکند، اما هیچکدام او را راضی نمیکرد. شهری تاریک، فاسد با شبهایی ترسناک. دقیقا همان چیزی که بتمن نیاز داشت. نکتهی جالب داستان اینجاست که ویلیام نام گاتهام را از یک جواهر فروشی به همین نام بر میدارد تا باعث خلق تاریکترین و بدترین شهر آمریکا شود.
سرانجام بتمن داستان ما خلق شد و حالا وقت رونمایی از او برای رئیس دی سی است. باب بدون اینکه کمترین اشارهای به ویلیام و نظراتاش داشته باشد، از بتمن و خلقت او میگوید؛ چنین شد که باب کین نه تنها بهعنوان نویسنده، بلکه بهعنوان خالق و طراح بتمن نیز شناخته شد و توانست قراردادی با دی سی منعقد کند که هیچکس تا آن زمان نتوانسته بود. باب به موجب این قرارداد نام خود را در تمامی آثاری که بتمن در آنها حضور دارد و خواهد داشت، ثبت کرد و بابت تمامی این حضورها پول خوبی بهدست آورد.
داستان خلق بتمن در همینجا به پایان میرسد و ادامهی ماجرا، درگیری بین باب و ویلیام هست بر سر Credit گرفتن یا نگرفتن ویلیام، در جایگاه یکی از خالقان اصلی شوالیه تاریکی. میتوانید با مقداری تحقیق و سرچ کردن به ادامه داستان پی ببرید و نهایتا متوجه شوید که چگونه نام باب کین و بیل فینگر بهعنوان خالقان بتمن جاودانه شد. حال که داستان خلقت شخصیت در واقعیت و طراحی اولیهاش را با تمامی جزئیات میدانید، وقتاش رسیده دربارهی سیر تحولاتی که بتمن در این هشت دههی زندگیاش از سر گذرانده، توضیحاتی دهم و زیر و بم آن را نیز برایتان بشکافم.
بتمن در طی این سالها
هنگامی که صحبت از شوالیه تاریکی به میان میآید، یکی از نکات مورد توجه دربارهاش تنها کار کردن اوست. ارجاعتان میدهم به صحبت خود بتمن، هنگامی که باربارا گوردون (Barbara Gordon) قصد داشت تا با او کار کند و در قالب شخصیت Batgirl حضور پیدا کند. بتمن مستقیما به او میگوید که تنها کار میکند و نمیخواهد همکار یا شاگردی داشته باشد؛ امری که به مروز زمان کاملا تغییر پیدا میکند و نه تنها باربارا، بلکه دیک گریسون (Dick Grayson)، جیسون تاد (Jason Todd) و تیم دریک (Tim Drake) نیز در جایگاه همراههای بتمن قرار میگیرند و سرانجام باعث تشکیل خانوادهی خفاشی (Bat-Family) میشوند.
بتمن را کنار بگذارید و بیایید نگاهی بیاندازیم به مرد جذاب و پولدار گاتهام، بروس وین. کسی که هیچوقت یک رابطهی عاطفی-احساسی ثابتی نداشته و با مدلها، بازیگران و بانوان جذاب بسیاری بوده. اما در ماجرای داستانی City of Bane، بتمن و زن گربهای (Catwoman)، نه تنها رابطهشان جدیتر میشود، بلکه بهعنوان یک زوج قهرمان-ضدقهرمان حضور پیدا میکنند. خلاصه خدمتتان بخواهم بگویم، بتمن به مرور زمان تنهایی خود را در اکثر داستانهایش حفظ کرد، اما تنهاییاش از حالت مطلق خارج شد.
معرفی بتمن
پس از روی کار آمدن Batman Who Laughs و همچنین رویداد Dark Nights: Metal که بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ بهخاطر اسکات اسنایدر (Scott Snyder) اتفاق افتاد، نقش بتمن نه تنها روی زمین خودش، بلکه در مولتی ورس (Multiverse) و دارک مولتی ورس (Dark Multiverse) به مراتب بیشتر شد. نسخههای مختلفی از شوالیه تاریکی در نسخههایی کابوسوار از زمین بهوجود آمدند که از بد هم بدتر بودند و در مقام رهبر آنان، شخصی بود که متشکل از دو عنصر کاملا تاریک ساخته شده بود.
شخصیتی به نام Batman Who Laughs که کاراکتری ساخته شده از بتمن و جوکر (Joker) بود. اکثر داستانهای بتمن در زمین اصلی مولتی ورس که با نامهای مختلفی از جمله Earth-One یا New-Earth شناخته میشود، اتفاق افتادند. اما پس از این رویداد بود که علاوه بر آشنایی مخاطبان دی سی با بُعدی دیگر از مولتی ورس، اهمیت شوالیه تاریکی در ابعاد مختلفی از فضا و مکان بیشتر شد.
صحبت از ترکیب شدن بتمن و جوکر شد، بد نیست تا رابطهی این دو دشمن قدیمی را در این چند دهه، بهطور خلاصه مرور کنیم. رابطهای عجیب، اما دوستداشتنی و تکرارنشدنی. جوکر موجود یا انسانی پیشبینی ناپذیر هست و نباید او را، صرفا به دشمن شوالیه تاریکی خلاصه کرد. رابطهی خفاش گاتهام و شاهزاده جرم و جنایت، بعد از شروع ماجرای New-52 در سال ۲۰۱۱ و از سر گرفتن انتشار تمام کمیکها و همچنین بازنگری در شخصیتها و داستانهایشان، تغییرات زیادی را تجربه کرد. تغییراتی که میتوان بیشترشان را در صحبتها و دیالوگهای بین جوکر و بتمن ملاحضه کرد. دیگر خبر از آن دشمنی صفر و صد قدیمی نیست.
اگر لازم باشد، آنها برای مدت کوتاهی باید یکدیگر را تحمل کنند و حتی به قول خود جوکر، دوست دیگری باشند. زاویه نگاهمان را نیز اگر عوض کنیم، جوکر را میتوانیم نسخهای به مراتب بدتر شدهی بتمن بدانیم که زجرهای جسمی-روانی زیادی را به خود دیده و نهایتا به چیزی به نام «جوکر» تبدیل شده. ممکن است برایتان سوال پیش بیاید که چرا هیچوقت این رابطه تمام نمیشود و بتمن، با کشتن جوکر، یکبار برای همیشه از مرگ و میرهای آینده جلوگیری نمیکند؟ اولین جوابی که به ذهن همه میرسد، همان کد اخلاقی معروف است؛ هیچکسی نباید کشته شود، زیرا در این صورت فرقی بین بتمن و دیگر قاتلان و مجرمین وجود ندارد.
فلسفه بتمن
بیایید این کد اخلاقی را بر اساس دو مکتب فلسفی که در کتاب Batman and Philosophy: The Dark Knight of the Soul نیز به آنها اشاره شده بررسی کنیم. گروهی از افراد پیرو مکبت «فایدهگرایی» (Utilitarianism) هستند. مطابق باور چنین افرادی، کشته شدن جوکر، بهدست شوالیه، اگر در جهت ساخت جهانی امنتر و بهتر باشد و همچنین میزان خوشبختی بشر را ارتقا بخشد، باید انجام شود. چنین افرادی کمترین اهمیتی برای اخلاقی بودن\نبودن اعمال قائل نیستند و به قولی: هدف برایشان، وسیله را توجیه میکند.
دقیقا در نقطهی مقابل شاهد مکتب «اخلاق وظیفهگرا» (Deontological ethics) هستیم. هرآنچه که قبلتر دربارهی منفعتگرایان گفتیم را کنار بگذارید. وظیفهگرایان اخلاقی، بر این باور هستند که هدف عاملی موجه در جهت توجیه و رفع ایراد از اعمال غیراخلاقی نیست. شما میتوانید با از بین بردن یک روستا و ایجاد کردن یک سد، باعث آبرسانی به دو شهر شوید، اما آیا این کار اخلاقیست؟ براساس باورهای منفعتگرایان بله؛ اما وظیفهگرایان چنین چیزی را نه تنها نفی، بلکه نکوهش میکنند. برای آنان اخلاقی بودن\نبودن اعمال، متر است و ملاک. کشتن یک انسان، هرچه قدر هم که پلید، ناپاک و خطرناک باشد، به هیچ عنوان پذیرفته شده نیست و نباید انجام شود.
حال که تا حدودی با کلیت این مکتب آشنا شدید، بیاید و یکبار دیگر سوال را مطرح کنیم: آیا کشته شدن شخصی به نام جوکر، توسط شوالیه تاریکی، با هدف نجات دادن جان تعداد کثیری از افراد کار درستی است؟
من (نویسنده) اخلاقیات را مهمترین ملاک میدانم. با اینکه تعداد کشتههای جوکر میتواند به یکباره قطع شوند، اما چه تضمینی وجود دارد که بتمن، طبق گفتهی خودش، تبدیل به شخصی بدتر از جوکر نشود؟ جواب بتمن دربارهی اینکه چرا جوکر را نمیکشد، چیست؟ برای پاسخ، ارجاعتان میدهم به نقل و قولی از خود شوالیه:
«جوکر بهتنهایی مسئول تمامی قتلهاست. من فقط مسئول مرگ افرادی هستم که خودم سببشون میشم.»
پاسخی بهغایت زیرکانه و تاحدودی دارای مغالطه. کشته شدن جوکر توسط خود او، بار اخلاقی سلب حیات از یک انسان -هرچه قدر پلید- را بهصورت مستقیم روی دوش بروس میگذارد، اما از طرفی جلوگیری نکردن از یک قاتل، با کشتنش، سلب حیاتی غیرمستقیم از انسانهایی بیگناه در آیندهای دور یا نزدیک هست. شاید بروس با دادن چنین جوابی خواسته تا مقداری از عذاب وجدان خود را تقلیل دهد. اما با تمام این اوصاف، خود شما بهعنوان مخاطب هستید که باید تصمیم بگیرید که کشته شدن\نشدن جوکر کار درستی بوده یا خیر.
بتمن و تاثیر او در فرهنگ عامه
از خلقت شخصیت گفتیم و دربارهی تغییرات بتمن در طی سالیان سال، صحبتهایی داشتیم. به بخش زیادی از این تغییرات اشاره کردیم و تعداد اندکی از آنها مانند گسترش دایره دشمنان و بهوجود آمدن نسخههای دیگر بتمن را ازشان رد شدیم. در پایان بخش قبلی هم تلاش کردیم تا خیلی مختصر و مفید دربارهی رابطهی بتمن-جوکر و مسئلهی قتل دلقک روانی گاتهام، توضیحاتی بدهیم. اما موضوع بعدیمان اثرگذاری بتمن در فرهنگ عامه یا به اصطلاح pup culture و همچنین جهان کمیک بوکیست. برای باز کردن این مسئله، بیایید سوالی را مطرح کنیم و به آن جواب دهیم: چرا بتمن بعد از گذشت ۸۲ سال از اولین حضورش، هنوز زندهست و دائما مورد استفادههای گوناگون قرار میگیرد؟
شاید دو ویژگی اوست که سبب شده تا هشت دهه دوام بیاورد:
- نزدیک بودنش به انسانهای عادی جامعه
- تطابقپذیریاش
همانطور که در ابتدای مقاله گفتم، بتمن تنها یکسال پس از سوپرمن متولد شد، اما هیچچیزش شبیه او نبود و نیست. سوپرمن یک فرازمینی خداگونه هست که صرفا بین دو انسان خوب، بزرگ شده. اما بتمن ذات واقعی دنیا را دیده و تجربه کرده؛ نفرت و ناپاکیهای روزگار را از سنین کودکیاش، با به قتل رسیدن والدیناش در جلوی خود چشمان خود، چشیده. چاشنیای که کریستوفر نولان (Christopher Nolan) ازش استفاده کرد تا یک بتمن واقعی را خلق کند و جو حاکم بر تمام فیلمهای بتمن را کنار بزند.
نزدیک به واقعیت بودن بتمن، همان چیزیست که او را در فرهنگ عامه و همچنین جامعه، محبوب و بیشتر معروف کردهست. کسی که پدر و مادرش توسط یک دزد خیابانی، جو چیل (Joe Chill)، کشته میشوند و همین موضوع سبب فواران روحیهی انتقام جوییاش هست؛ همان حسی که در بین ما، انسانهای عادی، بسیار رواج دارد. تنها تفاوتی که بین مبارز مشکی پوش و ما وجود دارد، همان کد اخلاقی معروف است.
دومین عنصر نگهدارندهی بتمن، تطابقپذیریاش هست. شما تنها کافیست دربارهی دهههای آمریکا، از سال ۱۹۳۹ به بعد و خلق بتمن، تحقیق کنید و در کنارش به داستانهای نوشته شده دربارهی مرد خفاشی نیم نگاهی داشته باشید. در دهه ۴۰ میلادی، سلیقهی جامعه به سمت داستانهای کارآگاهی و تاریک تمایل داشت و سری داستانهای Detective Comics نیز بر همین منوال منتشر میشدند. نکتهی جالبی که در این دهه وجود دارد، خشونتی بود که از طرف بتمن وجود داشت؛ او نه تنها با خود سلاح حمل میکرد، بلکه از کشتن و حذف کردن دشمناناش ابایی نداشت.
چیزی که به مرور زمان شاهد کاهش آن هستیم؛ بهخصوص بعد از ماجرای روی کار آمدن Comic Book Code معروف در سال ۱۹۵۴ و خالی کردن کمیکها از هرگونه خشونت و بهکارگیری الفاظ رکیک و محتوای جنسی. دهه ۵۰، مخاطبان خواستار داستانهای تخیلی بیشتری بودند و در آن دوران ماجراهایی از بتمن را شاهد هستیم که بیشترشان با محوریت درگیری با موجودات فضایی و فراانسانیست و کمتر به ریشههای اصلی شخصیت، وفادار است.
در دهه ۶۰ میلادی، بتمن بهخاطر برنامهی تلویزیونیای که برایش ساخته و پخش شد، قدرت بیشتری در عصر نقرهای (سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰) گرفت و مخاطبان بسیاری را بهخصوص در نسلهای جدید کودک و نوجوان پیدا کرد. صحبتهایم در همان «تطابقپذیری» شروع خلاصه میشود. دلیلی که خیلی از شخصیتها از آن محروم ماندند و الان کمترین چیزی دربارهشان ساخته\نوشته میشود.
مهمترین داستانهای شوالیه تاریکی در طی این سالها
قصد دارم تا مطلب را با معرفی چند مورد از مهمترین رانها (Run) و آثار نوشته شده دربارهی بتمن به پایان برسانم. اولین سری داستانی که بر هر طرفدار قدیمی یا جدید بتمن واجب است که بخواند، ران نوشته شده توسط گرنت موریسون (Grant Morrison) هست. رانی که نه تنها منبع الهام و اثرپذیری خیلی از نویسندهها بوده و هست، بلکه بهعقیدهی من بهشدت روی سهگانه بتمن نولان اثر گذاشت. موریسون در ران شدیدا طولانی خود، از هیچ چیزی برای به چالش کشیدن شوالیه تاریکی دریغ نکردهست؛ موقعیتهای چالش برانگیز جسمی-روانی، دشمنان خطرناک و عجیب و خیلی چیزهای دیگر. میتوانید با کلیک کردن روی «اینجا»، به ترتیب انتشار این ران دسترسی داشته باشید و از آن استفاده کنید.
داستان دیگری که بهعقیدهام هرکسی باید نگاهی به آن بیاندازد و درش غرق شود، داستان Batman Vol. 1: The Court of Owls از سری داستانهای New-52 است؛ داستانی که به قلم اسکات اسنایدر و گرگ کاپولو (Greg Capullo) نوشته شد. داستان محفلی مخوف و قدرتمند که متشکل از قویترین سیاستمداران و بانفوذترین افراد گاتهام است. نکتهی جالب ماجرا اینجاست که داستان «محفل جغدها»، تکهای از پازل رویداد Dark Nights: Meta است و تاثیر یکی از اتفاقات، در این رویداد است که محرز میشود.
نمیشود از داستانهای بتمن صحبت کنیم و یادی از نویسندهای بزرگ به نام فرنک میلر (Frank Miller) نکنیم. میلر در سال ۱۹۸۶، همان دورانی که افسردگی خاصی بر فضای آمریکا حاکم شده بود و اثرات جنگ سرد بر همهجا حکمفرما بود، داستانی چهار قسمتی نوشت به نام Batman: The Dark Knight Returns. روایت بروس وینی ۵۵ ساله که مدتهاست بتمن بودن را کنار گذاشته، اما بهدلایلی وادار به بازگشت میشود و حوادثی برایش رقم میخورد.
معرفی کردن داستانهای بتمن، به هیچ عنوان کار راحتی نیست؛ بتمن نه تنها داستانها و رانهای بهشدت خوبی دارد، مانند The Long Halloween، A death in the family، Batman Year one، بلکه انتخاب و گلچین کردن یکسری از آنها هم به سلیقهی نویسنده برمیگردد و هم کار بسیار سختیست، اما با این حال داستانهای طولانی و واقعا خوبی را برایتان معرفی کردم و امیدوارم که در آینده، مطلبی دربارهی معرفی بهترین کمیک بوکهای بتمن -براساس سلیقهی خودم و نمرات- بنویسم.
امیدوارم که از مقالهی «معرفی شخصیت Batman | شوالیه گاتهام» لذت برده باشید و پروندهاش برایتان بسته شده باشد. حتما نظرتان را برایمان بنویسید و بگویید که دوست دارید تا معرفی چه شخصیتهایی به سایت اضافه شود.
آخرین مقالات کمیک بوکی را در کافه کمیک بخوانید.
2 دیدگاه در حال حاضر